آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: مجله تحقیقات جغرافیایی » زمستان 1369 - شماره 19 (از صفحه 115 تا 146)
عنوان مقاله: خمین و کمره در سفرنامه ها (32 صفحه)
نویسنده : فرهادی، مرتضی
چکیده :
کلمات کلیدی :
تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 115)

مرتضی فرهادی‏ دانشکدهء علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی‏

خمین و کمره در سفرنامه‏ها

پیش از جدا شدن خمین از شهرستان محلات،و قبل از آن یعنی 44 سال پیش‏ (1325 هـ.ش)از شهرستان گلپایگان‏1،شهر خمین و روستاهای آن بخش کمره را تشکیل می‏دادند.

فعلا کمره(شهرستان خمین)یکی از شهرستانهای استان مرکزی(اراک)می‏باشد و تا 12 سال قبل(1357)،جزو شهرهای استان تهران محسوب می‏شد.2

«شهرستان خمین از شمال به محلات‏3،از شمال غربی به اراک،از مشرق به بخش‏ مرکزی از شهرستان محلات،و از جنوب به بخش مرکزی از شهرستان گلپایگان و از مغرب به‏ بخش جاپلق از شهرستان الیگودرز محدود است.4»

(1)عبدالحسین سعیدیان،دایرة المعارف سرزمین و مردم ایران،تهران 1360،انتشارات کلمه،مجلهء علم و زندگی، ص 71.

(2)رک:محمد رضا محتاط،سیمای اراک،تهران،1368،نشر آگه،ص 553.

(3)شمال شرقی صحیح‏تر به نظر می‏رسد.فرهنگ جغرافیایی ایران نیز موقعیت خمین را در 60 کیلومتری جنوب‏ باختری محلات ذکر کرده است.

(4)ابراهیم اصلاح عربانی،راهنمای شهرستانهای ایران،تهران 1354،انتشارات فار،ص 76

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 116)

«خمین در 3/50 طول و 38/33 عرض جغرافیائی در 60 کیلومتری جنوب غربی‏ محلات واقع شده...نزدیکترین شهر به آن گلپایگان است که در فاصلهء 41 کیلومتری آن واقع‏ و فاصلهء آن تا تهران 373 کیلومتر می‏باشد...ارتفاع آن از سطح دریا 1800 متر است.5»

جمعیت شهر خمین در سال 1328،هفت هزار و بیست و هشت نفر،6و در سرشماری 1335،هشت هزار و سیصد و نود و هفت‏7و در سرشماریهای 1345 و 1355 به‏ ترتیب ده هزار و پانصد و هشتاد و هفت و شانزده هزار و بیست و هشت نفر بوده است.8

جمعیت شهرستان در سال 1310،31380 نفر9و در سرشماری عمومی 1345، 62892 نفر و در سرشماری 1355،76794 نفر بوده است.10*

(5)ابراهیم اصلاح عربانی،همان منبع،ص 76.

(6)فرهنگ جغرافیایی ایران،ج 1،تهران 1328،دایرهء جغرافیایی ارتش،ص 82.

(7)مشروح آمار به دست آمده از سرشماری عمومی کشور در آبان ماه 1335،جلد.7،(حوزهء سرشماری‏ گلپایگان)،تهران 1338،وزارت کشور،ص 1.

(8)سرشماری عمومی نفوس و مسکن 1345 و 1355 شهرستان خمین،ص د و ص ض.

(9)احصاییهء محصولات فلاحتی ایران در سال 1310،تهران 1311،ادارهء فلاحت و صناعت،ص 118.

(10)سرشماری عمومی نفوس و مسکن 1345 و 1355،شهرستان خمین.

(*)دربارهء کمره(شهرستان خمین)و مسایل مختلف آن رک:

-علی سیدین،«سلف فروشی(در روستاهای خمین)،دفتر روستا.سال چهارم،ش 2،(خرداد 1350).

-مرتضی فرهادی،جغرافیای تاریخی کمره،ماهنامهء آینده،سال دهم،ش 10 و 11(دی و بهمن 1363)و سال‏ دوازدهم،ش 9 و 10(آذر و دی 1365).

-مرتضی فرهادی،کبوتر خانه‏های کمره،ماهنامهء زیتون،ش 25(تیرماه 1362).وزارت کشاورزی و عمران‏ روستایی،و ماهنامهء سنبله،ش 17 و 18،(فروردین-خرداد 1369).

-مرتضی فرهادی،فرهنگ آب و هوایی در کمره.ماهنامهء فروهر.ش 5(مهر 1362).

-علی محمد سرمدی،گزیده‏ای از گویش کمره‏ای،نامهء فرهنگ ایران،دفتر دوم،(1366)،تهران،بنیاد نیشابور.

-مرتضی فرهادی،سابقهء تاریخی و معناشناسی نام خمین،مجلهء باستان‏شناسی و تاریخ،سال سوم،ش 2،(بهار و تابستان 1368).

-مرتضی فرهادی،وره،نوعی تعاونی سنتی کهن و زنانه در کمره،نامهء فرهنگ ایران،دفتر سوم(1368)،تهران، بنیاد نیشابور،و ماهنامهء سنبله،ش 13 و 14(آبان-دی 1368)

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 117)
خمین و کمره در سفرنامه‏ها

سفرنامه‏ها با تمام نقایص احتمالی یکی از منابع جغرافیایی و تاریخی و مردم‏شناسی‏ ما هستند.گرچه در مورد مسأله مورد مطالعه،خاص ما به سبب کنار بودن خمین از مسیر شاهراههای بزرگ کمتر مطلبی در انها می‏توان یافت.علاوه براین که دسترسی به بسیاری‏ از سفرنامه‏هایی که دیگران درباره کشور ما نوشته‏اند برای نگارنده ممکن نبوده است.

با این همه سفرنامه نویسانی که از این قسمت ایران گذشته‏اند،مطالب و اطلاعات‏ ذیقیمتی به یادگار گذاشته‏اند.جالب این‏که یکی از این سفرنامه نویسها نیز شخص‏ ناصر الدین شاه است که با دیدی ملوکانه!به منطقه و رعایا نگاه کرده است.قدیمی‏ترین این‏ سفرنامه‏ها که شرح نسبة مبسوطی دربارهء منطقه دارد مربوط به حدود یک و نیم قرن پیش‏ است.

اولین اطلاعات دقیقی که این سفرنامه‏ها به ما می‏دهند،خط سیر و جاده‏های اصلی و فرعی و فاصلهء منازل آن روز منطقه است،راههایی که عمدة اصفهان را از طریق خوانسار و گلپایگان و خمین به همدان متصل می‏کرده‏اند.

بعلاوه،این سفرنامه حاوی مطالبی دربارهء روحیهء مردم منطقه در برابر مأمورین حکومتی‏ و همچنین در برابر یاغیان و اشرار مسلح،رفتار مالکین و رعایا،آثار و حجاریهای تاریخی، پوشش گیاهی و زیباییهای طبیعی،جانورانو شکارهای منطقه،وضعیت دفاعی قلعه‏ها و شکل و شمایل روستاها و پوشاک اهالی،اقلیتهای مذهبی،وضع اقتصادی روستاها، کشتها و قنوات و...می‏باشند.

تا آن‏جا که اطلاع داریم.راههای فرعی که همدان و سلطان آباد(اراک)را از طریق‏ خمین و گلپایگان و خوانسار به اصفهان متصل می‏کرده‏اند خط سیر عده‏ای از این سیاحان و مأموران بوده است به همین علّت هم احتمال دارد مطالبی درباره این نواحی نوشته باشند.

آلفونس گابریل در کتاب((تحقیقات جغرافیایی راجع به ایران))می‏نویسد:

«ژ.اوتر»در موقعیکه نادرشاه به سمت هند حرکت کرده بود یعنی در سال 1738 از طرف دولت فرانسه مأمور شد در آن شهر باشکوه سابق(منظور اصفهان است)از نو امکان

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 118)

برقراری تجارت را مورد-مطالعه قرار دهد...

راه بازگشت«اوتر»بیشتر در سمت شرق واقع بود؛خط سیر او هم مانند«هجز»تا دهکده«کوکا»که اوتر آن را«گوگا11»می‏نامد.در شرق گلپایگان واقع بود و احتمال‏ دارد در جهت خمین و سلطان‏آباد(اراک)ادامه یافته باشد و به کنگاور از طریق دیزآباد و جمیل آباد واصل میشده است.قسمتی از این راه با خط سیر«دلاواله»منطبق بوده.در این‏ قسمت از راه«اوتر»اهالی را از سایر جاهای ایران هم مفلوک‏تر و بی‏چیزتر و بی‏چیزتر بجا آورد. قسمت اعظم ساکنان آنجا آبادیها را رها کرده و به کوههای لرستان عقب نشینی کرده‏ بودند...»12

وی همچنین درباره خط سیر«اولیویه»می‏نویسد:ده سال بعد از«بوشان»ژ.آ.اولیویه به ایران آمد.او هم مانند هموطن خود«اوتر»که تقریبا 60 سال پیش از طرف‏ حکومت فرانسه مأمور شده به مشرق زمین مسافرت و گزارشی در آن باب تهیه نماید به ایران‏ روآورد و به همراهی«بروژیر»که در هنگام بازگشت فوت کرد پس از مشاهدهء حجاریهای‏ بیستون از راه کرمانشاه و همدان و تهران که از چند سال قبل پایتخت شده بود به مقر صفویه‏ رهسپار گردید و از طریق خمین و هزار مراجعت کرد.شرح مختصری که«اولیویه»از راه‏ همدان تا تهران داده اولین اطلاع مطمئن می‏باشد که از قلم یکنفر مغرب زمینی تراوش کرده‏ بود.13»

در نقشهء خط سیر(مالکام)در ایران که در همین کتاب آمده است در سالهای‏ 1800-1811 راه همدان از طریق عمارت و گلپایگان به اصفهان مشخص شده است.14

نخستین شرح نسبة مبسوط درباره خمین و نواحی اطراف آن را در سفرنامهء اوژن فلاندن‏15می‏یابیم.فلاندن در شرح مسافرتش در حدود یک و نیم قرن پیش از اصفهان‏ (11)قاعدة«گوکد»باید روستایی در شرق گلپایگان باشد.

(12)آلفونس گابریل،تحقیقات جغرافیایی راجع به ایران،ترجمهء خواجه نوری،تهران 1348،ابن سینا، ص 169.

(13)همان منبع،ص 170 و 171.

(14)همان،ص 190.

(15)اوژن فلاندن دانشمند و جهانگرد فرانسوی در زمان محمد شاه قاجار سالهای 1219-1221 خورشیدی به اتفاق‏ هموطن هنرمند خود به نام پاسکال گست به ایران آمده و آثار تخت جمشید و نقش رستم را مانند بسیاری آثار تاریخی دیگر ایران دیده و بررسی کرده است.

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 119)

به همدان می‏نویسد:

«روز چهارم به ناحیه‏ای به مراتب بهتر و خوبتر رسیدیم پس از عبور از دو دهستان‏ جوجیه‏16و تکیه به کوخه‏17رسیدیم.این دهستان بر اراضی زیاد مسلط است دورش باغاتی‏ زیاد و با جریانهای دائمی آب احاطه کرده و بیک ساعت زاه از شهر کوچک گلپایگان‏ و بپای کوهی بلند18که در پشت آن کوههای پر برف لرستانست قرار گرفته کدخدای‏ کوخه ما را به خانهء سایه‏دار19برد.»20

«این ناحیه از بهترین محلات است و آب فراوان دارد و چمن‏زارهایش بحدّ وفور و چهارپایان به ویژه مادیان و کره اسب در آن بچرا مشغولند.این محل حاصلخیز و پرجمعیت‏ است.از برابر چهارده دهستان*[ده،روستا]گذشتیم دردسر داشت که اسم یکایک را یادداشت نمایم...تا این محل از غلامان امتنان و اطمینان داشتیم امّا در کوخه‏[گوگه‏] دانستیم میتوانند با همین عنوان غلامی شاه و مهماندار خطری برای ما ایجاد کنند که هیچ‏ حدسش را نمیتوان زد.این خطر در«کومی»**ظاهر گشت و صدا کرد.سواران شاه با مردم دهات خوب رفتار نمیکردند و اغلب کار به بی ادبی می‏رسید.در اثر داشتن فرمان‏ میخواستند به جبر اهالی را وادار به پذیرائی فرنگیان که مهمان شاهند بنمایند.از این سبب‏ با رؤسای بیچاره با افاده و جابرانه رفتار میکردند.

در وقتیکه به«کومی»رسیدیم رسول بیک از مردی خواهش کرد راه کاروانسرا را به او نشان دهد تا اینکه در این محل کمی استراحت کنیم.در اثر اینکه بخود دردسر ندهد یا در نتیجه حرف زدن رسول بیک با تحقیر باو،میانشان مشاجره‏ای پدید شد و کلمات زشت و (16)این سه آبادی قاعدة بایستی شورچه،تیکن،و گوگد از روستاهای گلپایگان باشند.

(17)گرچه اشتباه در ثبت و ضبط نام جایها یکی از اشکالات معمولی در سفرنامه‏هایی است که خارجیان دربارهء ایران نوشته‏اند،اما بویژه این اشکال در سفرنامهء اوژن فلاندن و سفرنامهء چریکف که در صفحات آینده به آن خواهیم رسید، بسیار به چشم می‏خورد.

(18)منظور کوه«الوند»گلپایگان است در حد فاصل شهرستان خمین و گلپایگان.

(19)منظور خانهء پرسایه و پردار و درخت باید باشد.

(20)اوژن فلاندن،سفرنامهء اوژن فلاندن به ایران،ترجمهء حسین نور صادقی،تهران 1356،انتشارات اشراقی، چاپ سوم،ص 174.

(*)منظور از دهستان در این ترجمه همان ده و روستا است،نه دهستان به معنای اصطلاحی آن.

(**)منظور خمین است.

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 120)

فحش ردوبدل گردید.غلام که نمی‏توانست ببیند در مقابلش کسی ایستادگی می‏نماید ریش دهاتی بیچاره را گرفته با حالی که اسبش را بتاخت می‏برد با خود همراه برد.در اثر این واقعه فریادهای مرد بلند شد و اهالیرا بکمک خود طلبید.

در یک آن واحد همگی اهل ده جمع شدند.غلام دوم که چنین دید بکمک همکارش‏ رفت.در اول بیانات با فحش آغاز گردید و کم‏کم ضربات شلاق هم بمیان امد دور دو غلام ما را جمعیت حلقه گرفت و زدوخورد شدیدی پدید آمد که غلام جوان تفنگش را بدست گرفته می‏خواست به بدبختی نشانه رود که خود را به درون معرکه انداخته عده‏ای را با حرف تسکین داده و دیگران را با خوشروئی و مسالمت بدور بردم.بسواران هم دستور دادم‏ دست بردارند و تفنگها را از دستشان گرفتم بزودی قال خوابیده شد.

وقتی سکنه دیدند من از غلامها طرفداری نمیکنم ساکت شدند بعلاوه ترسیدند مبادا سروصدائی بلند شود و بگویند سر از فرمان شاهی پیچیده و به عواقب وخیمی گرفتار آیند.

...این شب را در«للیان»21دهستانی ارمنی نشین خوابیدیم.روز ششم وضعیت زمین‏ تغییر یافت.به دهستانی رسیدیم که تنها چند زن و پیرمرد داشت.بما اظهار داشتند کلیه‏ شوهران و برادرانشان را شاه بخدمت سربازی برده است.

در راه چندین خرابه باستان و قبرستان دیدیم که سنگهای زیبا و متحجر با عبارات‏ کوفی خیلی نفیس میداشت.22اقوال متعدد درباب پیدایش این محل گفته میشود از جمله‏ یادبود دهستانی بزرگ که خرّم‏شاه تأسیس کرده است.اکنون نامش بقریه‏ای کوچک که به‏ نزدیکی همین خرابه‏هاست و خرم‏آباد نامیده میشود باقیمانده.

شب در باغی باسم عمارت‏23چادر زدیم...از عمارت بخادمگاه که از آن مستقیما (21)«لیلان»در 15 کیلومتری غرب خمین واقع شده و آبادترین روستای دهستان دالایی است.لیلان سابقا کانون‏ روستاهای ارمنی نشین کمره بوده و طبق سرشماری کلیسای ارامنهء اراک در سال 1318(1939)،911 نفر و در سرشماری‏ سال 1328 ادارهء جغرافیایی ارتش،1674 نفر جمعیت داشته است.

لیلان دارای هفت رشته قنات و 724 هکتار زمین زیر کشت(بیشترین سطح زیر کشت در دهستان دالایی طبق‏ آمارگیری جهاد)می‏باشد و در گذشته دارای دو آسیاب آبی بوده است.

(مرتضی فرهادی،نامهء کمره،ج 1،ص 283-289؛نقل به اختصار.دستنوشته.)

(22)قطعاتی از این سنگها را نگارنده در روستای رباط اسلگ علیا نزدیک روستای خرم‏آباد دیده است و هم‏اکنون‏ چند قطعه از این سنگها را که در ایوان مسجد کوچک و قدیمی آبادی بود کنده‏اند و در بنای مسجد تازه ده کار گذاشته‏اند.

(23)«عمارت»نام روستای زیبا و پرآبی است از دهستان«قره کهریز»شهرستان اراک.

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 121)

جاده‏ای از تبریز به اصفهان میرود و از ساوه می‏گذرد و رسیدیم.»24

فلاندن در بازگشت از کرمانشاه از طریق کنگاور و نهاوند و بروجرد باز از همان راه‏ عمارت به گلپایگان و خوانسار و از آنجا به اصفهان باز میگردد بدون آن‏که اینبار نامی از خمین یا بقول کتاب«کومی»برده باشد:

«پس از ده ساعت به دشت مزار خاتون وارد شده نزدیک دهی به این اسم چادر زدیم. فردا پس از اینکه تنگه‏هایی چند را گذشتیم به بالای دشت وسیع قدمگاه که پیش از ورود به همدان از آن گذشتیم رسیدیم از دفعه بپای کوههائی که به سمت جنوب است آمده‏ایم. از دهکده‏های بسیاری گذشته در عمارت که دو ماه پیشتر بدان توقف کردیم استراحت‏ کردیم.

...در عمارت رفتیم موسیوگست مریش شد...روز بیست و هفتم مسافت خیلی کمی‏ را پیموده روز بیست و هشتم حالش کمی بهبودی یافت ولیکن برای اینکه بدتر نشود بیش از دو ساعت به پیش نرفته در دهکده ارمنی نشین للیان که در سفر پیش شبرا در آن بسر بردیم‏ متوقف شدیم.هنوز پیاده نشده عده‏ای را از دور دیدیم پیش میآیند.در جلوی آنها یکنفر اروپائی بنظر می‏رسید.با چادری سبزرنگ سرش را پوشانیده تا از آفتاب مصون باشد...این‏ شخص موسیو«لوبارون بود»بود که در موقع عزیمت ما با سرهنگ دوهامل در اصفهان‏ ماند.

...موسیوبود هم مانند ما در للیان بماند...چند بلدرچین کشته گوشت آنها را لای پلو قرار دادیم...فردا صبح دست همدیگر را فشرده خداحافظی گفتیم.موسیوبود بسمت همدان و ما بطرف اصفهان رفتیم موسیوگست حالش بد و تبش شدید گشت.راهی را که باید پیمود، بدبختانه طویل و پرمشقت است.از کوهی بلند گذشتیم که بسربالائیش حال مریض‏ سخت‏تر شد سپس بپای کوهی در«کوغه»25رسیدیم و کمی ایستادیم.

امّا در اینوقت تنها پای کوهرا میدیدیم هیچ چیز دیگری نشان نمیداد معهذا به نظر من‏ بسیار قشنگ آمد سنگهای عظیم بر روی گودالهای تاریک آویزان و تخته‏های مرمر سیاه با خطوط زرد و نقشه‏های مختلف روشن و تاریک در هر قدم و بهر پیچ جاده نمایان میشدند. پنج ساعت پرمشقت از جاده این کوه گذشتیم.سپس از روی پلی که بر روی رودخانه عظیم‏ (24)سفرنامهء اوژن فلاندن به ایران،ص 174.

(25)«کوخه»در این متن همان«گوگد»است.گوگد را به گویش محلی«غوغه»و«گوغه»نیز می‏گویند.

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 122)

است و این رود بسمت شمال میرود عبور کردیم.از طرف دیگر رود شهر کوچک گلپایگان‏ است شب را در آنجا ماندیم‏26.»

اما مبسوطترین مطالب درباره ناحیه کمره را اینبار نه از قول یک اروپایی که از قول‏ سلطان صاحب قران می‏خوانیم.میدانیم که ناصر الدین شاه در سال هزار و سیصد و نه هجری‏ قمری(99 سال قبل)سفری به عراق عجم و بلاد مرکزی میکند و سفرنامه‏ای می‏نویسد که در سال هزار و سیصد و یازده به طبع میرسد:

«...تپه مخروطی نزدیک سراپرده‏ها بود.رفتیم بالای آن دیدیم از سمت مغرب کوههای‏ برف‏دار غریبی پیدا است که از طرف مشرق به مغرب ممتد است.بعضی قله‏ها همچو سفید و پوشیده از برف بود مثل تخم‏مرغ که کوه البرز و دماوند را هرگز به این سفیدی ندیده‏ بودیم این کوهها جبال عراق و گلپایگان است.27»

روز چهارشنبه و پنجم‏ «...امروز باید از محلات به«ارّه»28برویم صبح برخاستیم از دم سراپرده چون کالسکه‏ نیست باید سواره رفت تا مسافتی پائین‏تر که کالسکه‏ها را آنجا نگاه داشته‏اند و از آنجا به‏ کالسکه نشست از در سلام آمدیم بیرون سوار شدیم اما از آن راهی که از توی ده می‏رفت‏ نرفتیم.افتادیم براهی که بسمت غار آزادخانی‏29میرفت و مسافت زیادی از میان کوه و تپه‏ها عبور کردیم.کالسکه ما را هم قریب یکفرسنگ پائین‏تر برده نگاهداشته بودند و حال‏ آنکه ممکن بود بیآورند زیر همان تپه‏های نزدیک سراپرده نگاه دارند.حلاصه بکالسکه‏ رسیده سوار شدیم و رو بجنوب غربی رانده از درده گذشتیم که مزرعه در آنجا بود موسوم به‏ «گنداب»از این مزرعه هم که گذشتیم طرف دست چپ کوههای اسب رو خوب داشت‏ که عرض کردند شکار زیاد دارد و اینجا هم شکارگاه ظل السلطان است رودخانهء قم هم از این‏ (26)سفرنامهء اوژن فلاندن به ایران،ص 222 و 223.

(27)سفرنامه ناصر الدین شاه به عراق عجم،تهران دارالطباعه خاصّه دولتی،1311 هـ.ق ص 34.

(28)اره«(اره‏شاهی،امیریه،شهابیه)،شهرکی است از دهستان حمزه‏لو،در 15 کیلومتری خاور خمین،«اره» امروز مرکز بخش است.

(29)«غار آزادخان»،غاری است باستانی و دارای آب در شمال جادهء خمین به دلیجان و در شمال روستای‏ «سنجه‏باشی».

«سنجه‏باشی»در 12 کیلومتری باختر محلات واقع شده است.متأسفانه غارهای این منطقه از نظر باستان‏شناسی‏ مطالعه نشده‏اند.

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 123)

نزدیکی‏ها میگذرد و سدّ محکمی در اینجا برودخانه بسته‏اند که معروف سد نیمور است.30

اما به تماشای سدّ نرفتیم اعتماد السلطنه و شاهزاده منوچهر میرزا رفتند عکس سد را انداخته‏ به حضور آوردند.رفتیم تا رسیدیم به حسین‏آباد از اینجا راه رو بجنوب شد و بادی در کمال‏ شدت بنای وزیدن گذاشت.بطوریکه از گرد و خاک چشم‏ها جائی را نمیدید.هیچ چنین‏ گردوخاکی ندیده بودیم در این هوای منقلب میراندیم و راه گاهی تپه و ماهور بود و گاه‏ بجلگه میافتادیم-«باز همه جا طرف دست راست رشته کوههای شکارگاه که اسب‏رو است‏ امتداد داشت.31»

«...فتح اللّه شکارچی را دیدیم که میشی در این کوههای دست‏چپ زده بود و عرض‏ میکرد گورخر هم در اینجاها دیدیم.خلاصه بعد از نهار سوار کالسکه شده راندیم.قدری که‏ رفتیم دیدیم با این باد و گردوخاک نمیتوان یکسر به منزل رفت سوار اسب شده و یک دهی‏ را از طرف دست‏چپ به مدنظر گرفته را ندیم تا رسیدیم بآنجا اسم این ده«زبرقان»32است‏ یکی از سلطانهای فوج کمره هم در اینجا منزل دارد که صاحب ملک و رعیت است.فوج‏ کمره هم حالا مأمور استرآباد است.اینجاها هم دیگر جزو خاک کمره است.زن و مرد زیادی از اهل ده ایستاده بودند رعیتهای اینجا خیلی معتبرند زنها همه چادر چیت قرمز و چادرهای سیاه داشتند.خانه‏هایشان به وضع غربیی است هم خانه دارند و هم باغ و قلعه‏ معتبری دارند.خیلی آمدیم برکنار نهر آبی که از قنات جاری بود فرمودیم آفتاب‏گردان زدند و طنابهایش را به درخت بید بستند باز باد خیلی شدت داشت اما چون اطراف آفتابگردان‏ زراعت و حاصل بود.گردوخاک نبود.قنوات اینجا هم خیلی پرآب است جای خوب‏ باصفائی بود قدری استراحت کرده چای عصرانه خورده سوار کالسکه شده رفتیم به منزل.از زبرقان تا ارّه که منزل است یکفرسنگ کمتر بود»33

«رسیدیم به«ارّه»ده بسیار معتبری است سید و ملا و رعیت زیادی از مرد و زن سر راه‏ بودند سراپرده و اردو را زیر دست ده زده بودند.باد هم قدری کج شده بود.در دست راست‏ (30)دربارهء این سد و دیگر تأسیسات کهن آبیاری«نیمور»رک:

مرتضی فرهادی،«جوی روبی و بیل گردانی در نیمور محلات»،نامهء فرهنگ ایران،دفتر یکم،1364،بنیاد نیشاپور.

(31)سفرنامهء ناصر الدین شاه به عراق عجم،ص 38 و 39.

(32)«زبرقان»(زورقان)،ده از دهستان گله زن و در 15 کیلومتری خاور خمین.

(33)همان منبع،ص 39.

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 124)

راه باز دو ده دیدیم که یکی را«یمن»34و دیگر را«شهر میزان»35میگفتند این جلگه کمره‏ خیلی جلگه آباد و باصفای خوبی است.وارد سراپرده شدیم.سراپردهء ما را کنار قناتی زده‏ بودند که پنج سنگ آب داشت و جای خیلی باصفایی بود.هوای امشب خیلی سرد بود بطوریکه توی آلاچیق هم سرد بود»36

روز پنج‏شنبه و ششم

«امروز باید به«چوگان»37برویم و سه فرسنگ و نیم راه است.صبح برخاستیم آمدیم‏ بیرون ظل السلطان و جناب امین السلطان دم در ایستاده بودند.ساعد الدوله سردار قشون عراق‏ هم حاجی احمدخان یار احمدی چالانچولانی را که مرد معتبریست به حضور آورده بود که‏ یکصد نفر سوار ابو ابجمعی خودش را از اینجا به استرآباد ببرد...

ما هم سوار کالسکه شده راندیم.قدری که رفتیم آدل ظل السلطان آمده عرض کرد.این‏ راه راه کالسکه نیست و برای بلدیت جلو افتاد و از راه دیگری که رو به شمال میرفت‏ برگشته راندیم قدری که رفتیم قریه«قلته»38به فاصله پانصد زرع از دست چپ راه را دیدیم. از آنجا گذشتیم.از دم ده«خوراوند»39و بعد از ده«خوکان»4عبور کردیم.بالاتر از خوکان پهلوی شبدرزاری به نهار افتادیم

ظل السلطان و امین السلطان در نهارگاه حاضر بودند.نهار خورده بعد از نهار قدری‏ استراحت کردیم و تا عصر همین‏جا بودیم.چای و عصرانه خورده دو ساعت به غروب مانده‏ سوار کالسکه شده راندیم از اینجا تا منزل مسافت چندانی نبود اول به«ده بلاورجان»41 رسیدیم کالسکه از توی کوچه‏های این ده چون پیچ و خم داشت به زحمت عبور کرد از اینجا گذشته بده«رباط»42رسیدیم و بعد به«چوگان»که منزل است.این سه ده ردیف هم و (34)دهی از دهستان گله‏زن و در 15 کیلومتری خاور خمین.

(35)دهی از دهستان گله‏زن و در 14 کیلومتری خاور خمین و در شمال روستای یمن.

(36)سفرنامهء ناصر الدین شاه به عراق عجم،ص 40.

(37)«چوگان»،دهی از دهستان حمزه‏لوی خمین و در 12 کیلومتری شمال خمین.

(38)«قلته»،دهی از دهستان حمزه‏لو.

(39)«خرآوند»،دهی از دهستان حمزه‏لو و در 15 کیلومتری شمال خاور خمین.

(40)«خوگان»،دهی از دهستان حمزه‏لو و در 18 کیلومتری شمال خمین.

(41)«بلاورجان»(فلاورجان)،دهی از دهستان حمزه‏لو و در 23 کیلومتری شمال خمین.

(42)«رباط آقاچ»،دهی از دهستان حمزه‏لو و در 21 کیلومتری شمال خمین.

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 125)

نزدیک به یکدیگر واقعند که هرسه تیول محمد هادی میرزای پسر قاقون مغفور فتحعلی شاه‏ است.خیلی دهات خوب باصفائی است.اما سراپرده‏ی ما را خیلی بالاتر از چوگان توی‏ دره برده بودند مارهای قرمز بزرگ‏43و جانورهای مختلف در اینجا داشت اما الحمد اللّه‏ بکسی اذیتی نرساند.بقدر یک سنگ آب‏44از ده چنار که نیم‏فرسنگ بالاتر از اینجاست‏ جوی کنده بسراپرده آورده بودند که آبی که از سراپرده ما میگذشت آب چنار بود...امشب‏ هوا از سردی مثل زمستان بود بطوریکه خز پوشیدیم مهتاب خوبی بود...حالا فصل گل زرد و ابتدای گل سرخ‏45اینجاهاست و خیلی هم زیاد است.

...ظل السلطان آمد به حضور و مرخّص شد که به اصفهان مراجعت کند و امشب هم‏ می‏رود به خمین داراالحکومهء کمره که از آنجا به اصفهان برود.»46

«بعد سوار کالسکه شده راندیم،قدری که رفتیم،دست چپ به فاصله کمی سه ده بود «ماهورزان»47و«زنجیرک»و«نصیرآباد»48از آنها گذشتیم،«انجدان»49در شمال این واقع است.

زنبق و گلهای اول بهاری که در جاهای دیگر حالا خشک و تمام شده،این‏جا الحال‏ وقت وفور آنست.آهوی زیادی هم دارد.برّه آهو هم اهل اردو خیلی گرفته‏اند.

...ما هم سوار کالسکه شده راندیم رو به جنوب و مغرب،راه دور و درازی بود،همه درّه‏ و ماهور امّا سبز و خرم و پرگل،در طرف دست چپ از دور توی درّه دهات«سیان علیا»50و «پندرجان»51و«آشیانه»52پیدا بودند،که باغات زیادی هم داشتند.در این بین که‏ (43)نگارنده یک بار در حدود 28 سال قبل،یکی از این گونه مارهای کمیاب به رنگ گل شقایق و با نقش‏ مربع‏هایی با خطوط سفیدرنگ در سرچشمهء روستای«نازی»از همین دهستان کیلومتری شمال خمین مشاهده‏ کرده است.

(44)«سنگ»معیاری است برای میزان آب.

(45)منظور نسترن زرد و گل محمدی است.

(46)سفرنامهء ناصر الدین شاه به عراق عجم،ص 39-43.

(47)«ماهورزان»دهی از دهستان حمزه‏لو و در 23 کیلومتری شمال خمین واقع شده است.

(48)از روستاهای دهستان«مشک‏آباد»اراک.

(49)«انجدان»روستایی باستانی از دهستان مشک‏آباد اراک است.دربارهء انجدان رک: ابراهیم دهگان،ابو تراب هدایی،تاریخ اراک،ج 1،اراک 1329،انتشارات فرهنگ اراک،ص 158-160.

(50)از روستاهای دهستان حمزه‏لوی خمین.

(51)از روستاهای دهستان حمزه‏لوی خمین و 24 کیلومتری شمال خمین.

(52)از روستاهای دهستان حمزه‏لوی خمین.

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 126)

می‏رفتیم یکدفعه دیدیم یک آهو از نزدیک کالسکه برخاسته بود،گیج بود،نمیدانست به‏ کجا برود.»53

دکتر فووریه طبیب مخصوص ناصر الدین شاه هم به این سفر به طور فشرده اشاره کرده‏ است:«بعد از طی چهار فرسخ راه از محلات به آبادی«ارّه»رسیدیم.در بین راه طرف‏ دست راست از دو تا سه کیلومتر رشته کوهی بود طبقه‏طبقه مثل اینکه از پائین تا قله پلکان‏ منظم ساخته باشند...از جلگه خاک‏آلود ارّه به کوهستان رفتیم که حاصلخیز و پرجمعیت‏ به نظر می‏رسید،زیرا که چند آبادی مثل«خورآوند»و«خوکان»و«رودبار»54در اطراف‏ آن دیده می‏شود.

بعد از سه ساعت راه رفتن با کالسکه در میان جاده‏های سخت و مزارع به آبادی‏ «چوگان»رسیدیم...از اینجا تا«انجدان»سه فرسخ راه است...در راه شکار زیاد است‏ چنانکه هنوز به کوه نرسیده،چند آهو از جلو ما گریختند.»55

سومین سفرنامه نویسی که از کمره عبور کرده و مسایل نسبة مبسوطی دربارهء این منطقه‏ دارد چریکف روسی است که نمایندهء دولت روسیه در کمسیون تعیین حدود ایران و عثمانی و فردی نظامی بوده است و مسایل و راههای منطقه را بیشتر از نظر نظامی و سوق الجیشی بیان کرده است.

وی در سال 1850 م.(138 سال قبل)به ایران مسافرت کرده و در سفرش به اصفهان، چه به هنگام رفتن به اصفهان و چه در برگشت،از کمره گذشته و شرح نسبة مبسوط و دقیقی‏ از دیده‏ها و شنیده‏های خود را گزارش کرده است.

چریکف از بروجرد به اصفهان،از عمارت و لیلان و خمین گذشته و در برگشت از راه‏ ورچه به سلطان‏آباد(اراک)پیش رفته است.

او در فصل«از بروجرد به گلپایگان»می‏نویسد:

«از راه سارین چه و حصار و عمارات‏56[هفته و عمارت‏]و دهات خرم- (53)سفرنامهء ناصر الدین شاه به عراق حجم،ص 43 و 44.

(54)منظور«رود باران»روستایی از دهستان مشک‏آباد اراک است.

(55)فووریه.سه سال در دربار ایران،ترجمهء عباس اقبال،تهران 1351،شرکت چاپ و انتشارات کتب ایران، ص 265 و 266.

(56)«دهی است از دهستان قره کهریز،بخش سربند،شهرستان اراک،دارای 456 تن سکنه.آب آن از چشمهء و رودخانه محلی«زه‏آب»تأمین می‏شود و محصول آن:غلات،بن‏شن.چغندرقند.انگور و سایر میوه‏ها است(فرهنگ-

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 127)

آباد57 ]Xorma?ba?d[ و خمین از بروجرد به گلپایگان می‏رود...»58

«و ازده خرم‏آباد الی خمین پنج فرسخ ملاحظه شده است.این مسافت را ما در هفت ساعت و پانزده دقیقه طی کردیم.و دو ساعت بعد از آن به رباط آمدیم.هنگامی که‏ داخل ده شدیم،سر راه،سمت چپ،قبرستانی که سنگ‏های آن از آثار قدیمه است، ملاحظه نمودیم.طول یکی از ان سنگ‏ها دو ارشین و نیم بود و به خط کوفی نوشته شده بود. ولی فقط تاریخ آن را تشخیص دادیم که از سنهء ششصد و هجده هجری بود که مطابق است‏ با هزار و دویست و چهل عیسوی.از زمانی که طایفهء سلسلهء سلجوقشاه سلطنت می‏کردند سنگ دیگر مانند تابوتی بود که روی او نوشته و منقش و حجاری شده بود.ولی از وضع او چنان معلوم می‏شد که آن سنگ از ایام قدیم نیست.طرح جدیدی داشت.در این قبرستان‏ سنگ‏های دیگر نیز بود که مانند سنگ‏های قبرستان بود،ولی به نظر چنان می‏آمد که‏ یک‏پارچه نبودند.در همان ده،در طرف دست راست،در درب خانهء اولی،چند سنگ‏های‏ بزرگ تراشیده و59حجاری شده،ماندد دو خوابگاه تخت،بر روی هم گذارده بودند.ولی وقتی‏ که داخل آن خانه شدیم،سنگ‏هایی دیدیم که از سنگهای اول بهتر و مرغوبتر بوده و در کمال‏ صفا نیز حجاری شده بود.دو سنگ به جهت تکیه‏گاه آن بود،که چهار آرشین طول و یک‏ آرشین و نیم عرض داشت،و قطر آن شش گره بود.خطوط روی او به خط کوفی نوشته و حجاری شده بود.در روی یکی از آن سنگ‏ها بدین مضمون نوشته شده بود.(بسم اله‏ الرحمن الرحیم فرمود که این بنا را برپا نماییم)باقی خطوط خوانده نشد.

سنگ‏هایی که برای نشیمن گاه آن تخت،حجاری شده بود،همچنین به خطوط خفی‏تر نوشته شده و حجاری شده بود.قدری دورتر،سنگ دیگری بود که صورت دو شیر در آن حجاری شده بود،لکن خیلی بدترکیب حجاری کرده بودند.این سنگ‏ها از جنس‏ قجغرافیایی ایران،جلد 2.)»[لغت‏نامهء دهخدا،ش 132،ص 304.]

(57)«دهی است جزء دهستان قره کهریز بخش سربند شهرستان اراک.واقع در 43 هزار گزی‏[43 کیلومتری‏]خاور آستانه،سر راه فرعی خمین به شاه‏زند،کوهستانی،سردسیر،آب از قنات و رودخانهء محلی،محصول:غلات و بن‏شن و پنبه و چغندرقند و انگور.شغل اهالی زراعت و گله‏داری و قالیچه بافی.(فرهنگ جغرافیایی ایران،ج 2.)»[لغت‏نامهء دهخدا،ش 131،ص 472.]

(58)سیاحتنامهء مسیو چریکف،ترجمهء آبکار مسیحی،به کوشش علی اصغر عمران،تهران 1358،کتابهای جیبی، ص 54.

(59)همان منبع،ص 58.

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 128)

سنگ‏هایی است که ما در تخت‏جمشید دیده بودیم.

یک پیرمردی از ساکنین آنجا ذکر کرد که بنای این ده از سی سال قبل گذارده شده‏ است.و این سنگ‏ها را از زیر خاک درآورده،از جایی که به هیچ‏وجه من الوجه آثار و علامات ساخت قدیم دیده نمی‏شد.از قراری که ذکر کردند،مردم قدیم ساکنین این ده، که اجداد مردمان حالیهء آنجا حساب می‏شوند از طایفهء لزگی‏60بودند و آنها را امیرتیمور گورکانی کوچانیده بدین صفحه آورده است،و لهجهء آنها مانند لهجهء جغتائی است.

ساکنین ده عمارت و ده خرم‏آباد نیز به زبان ترکی حرف می‏زنند،لکن آنها شیعه‏ می‏باشند.کوههای دره که تمام می‏شود جای مسطحی دارد،که محال کزاز از محال کمره‏ مجزا می‏شود.در این جای مسطح نزدیک به جاده،ده لیلی آباد است،و ساکنین آنجا چهل خانوار از ارامنه می‏باشند.در نزدیکی این زمین مسطح،سه پارچه دهات دیگر نیز معلوم‏ گردیده،و به نظر می‏آید.ساکنین آن دهات نیز ارامنه می‏باشند.و در هر دهی پانزده‏ خانوار ساکن می‏باشند.در این چهار پارچه دهات،هشتاد و پنج خانوار از ارامنه هستند،و اینها از نوه و نتیجهء آن ارامنه‏ای هستند که شاه عباس از جلفای کنار رود ارس کوچانیده و به‏ مکانهای متعدده ایران آنها را ساکن نموده است.اسامی این سه ده مزبور از قرار تفصیل‏ است:داود آباد و کنه‏لر،61و کرچی باشی‏62.

در ده لیلی آباد،63کلیسای کوچکی است که دو نفر کشیش دارد که آنها در تحت‏ حکم خلیفهء اصفهان می‏باشند.کوه موسوم به آشناور،64حدی است در محال سیلاخور و گلپایگان.درهء قره کاریز از ده حصار الی محال کمره ممتد است.از لیلی آباد بدان طرف، در این زمین مسطح و کوه‏هایی که این زمین را احاطه کرده‏اند،دهات بسیاری می‏باشد.در آن قلعه‏ای است موسوم به محمد آباد،و آن قلعه با چند پارچه دهات دیگر واقعه در آن جلگه، محال فریدون خان یاور خوانده می‏شود.در دور این دهات دیوارهای مرتفعی کشیده شده و در زاویهء بعضی از دیوارهای دهات برجی ساخته شده است،که اولاد خان مزبور در آنجا (60)سیاحت‏نامهء مسیو چریکف،ص 58.

(61)«کندا»به گویش ارمنی همان«کندلر»گویند.

(62)«قورچی باشی»قصبه‏ای از دهستان دالایی خمین.

(63)«لیلان».

(64)«آشناخور».

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 129)

ساکن می‏باشند.همهء اهل دهات مذکور از اولادان خان مزبور کمال رضایت را درباب‏ سلوک و رفتار آنها دارند.بخصوص ارامنه،زیرا که آنها نسبت به اصول دین ارامنه کمال‏ احترام را ظاهر می‏دارند.ولی احتمال می‏رود،از ترس سلیمان خان،حاکم لرستان،است، که این‏طور با ارامنه رفتار می‏نمایند.زیرا که او نیز ارمنی است.مالیات محال کمره یکصد و بیست تومان است.عمدهء نقطهء این محال خمین است،و حاکم معین منفردی دارد.دو سال‏ قبل عبور کردن از اینجا ممکن نبود،خاصه از برای فرنگی‏ها؛زیرا که لرها همه راه را تاخت‏ و تاز کرده،به سرقت خود کمال مراقبت را داشتند،و این محال نیز از دست لرها همیشه‏ معذب بوده‏اند.بعد از فوت محمد شاه،لرها،ولایت را65زیاده از حد مغشوش کرده‏ بودند.در این ضمن سه هزار نفر سواره و پیاده را جمع‏آوری کرده مستعد قتال و جدال مردمان‏ اهل کمره گردیدند.لکن خود فریدون خان ساکنین دهات را از آن جمله نیز احضار کرده، سیصد نفر سواره و پیاده جمع کرد،و آنها را در تنگهء کوهی که محل عبور لرها بود،متوقف‏ کرده،و آنها نیز انتظار ورود لرهای بی سروپا را داشتند.ولی لرها از تهیه و تدارکات‏ فریدون خان که مطلع گردیدند،از ترس و بیم،سد خیال باطلهء آنها شده و روی به جمیله و همدان رفتند.

خمین از دور چشم‏انداز خیلی خوبی دارد.باغات در آنجا فراوان است.از دور کوه‏ الوند،که پوشیده از برف است،و کوه انگشت لیس نیز دیده می‏شود.ساکنین آنجا پانصد خانوار می‏باشند،و اکثر درب خانه‏ها سنگی می‏باشد.»66

«گلپایگان چهار فرسخی خمین واقع است.این مسافت را ما در پنج ساعت و نیم طی‏ کردیم.این راه از پهلوی دره می‏رود،و از وسط کوههای الوند و انگشت لیس.از مکان‏ مرتفعهء آنها،عبور می‏نماید.راه به قرار سه ساعت سربالا می‏رود،و در اینجا حدود کمره و گلپایگان شمرده میشود...

از کوه الوند،حرکت دادن توپخانه ممکن است،ولی عراده‏های بزرگ در کمال‏ سختی و اشکال عبور می‏نماید...این کوهها همیشه محل دزدها بوده است،مگر دو سال قبل‏ دزدی و تاراج در این کوهها موقوف شده است...

وقتی شهرت داشت که قاطر خوب در محالات کمره یافت میشود و حالا این مسئله در (65)همان منبع،ص 59.

(66)سفرنامهء مسیو چریکف،ص 60.

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 130)

تنزل است.»67

چریکف در فصل«از اصفهان به همدان»می‏نویسد:

«از اصفهان به همدان از راه خمین و سلطان‏آباد و حصار می‏رود...ا زخمین به‏ سلطان‏آباد دو راه دارد،یکی از سمت یسار،و دیگری از طرف یمین.راه یسار از این قرار است:

از خمین الی رباط پنج فرسخ است.از رباط الی عمارت پنج فرسخ می‏باشد.از عمارت الی سلطان‏آباد هشت فرسخ است،که جملتان از خمین الی سلطان‏آباد هجده فرسخ‏ می‏باشد.

راه یمین از این قرار است:

از خمین الی درچه‏68سه فرسخ است.از درچه الی هلی‏69چهار فرسخ است.از هلی‏ الی سلطان آباد چهار فرسخ است.جملتان از خمین الی سلطان آباد یازده فرسخ می‏باشد.از گلپایگان به همدان دو راه دارد،یکی از سمت یسار،دیگری از سمت یمین می‏باشد.راه‏ سمت یسار از این قرار است:

از گلپایگان الی ده خرم‏آباد شش فرسخ است.از ده خرم‏آباد الی عمارت سه فرسخ از عمارت الی حصار چهار فرسخ،از حصار الی پری چهار فرسخ،از پری الی دولت‏آباد چهار فرسخ.جملتان از گلپایگان الی همدان سی و سه فرسخ می‏باشد.

حدود محالات کمره از این قرار است:

از طرف مغرب کوه آشناور،70از طرف شمال مخروبهء مهالک و ده‏پائی‏71از طرف‏72 شمال مشرق کوهی که از ده فرسخی نمایان است،و از طرف جنوب کوه الوند می‏باشد.

اطلاعاتی که ما از کدخدای ده درچه‏73حاصل کردیم از قرار تفصیل ذیل است:

(67)همان منبع،ص 61-62.

(68)منظور«ورچه»است،شهرکی از دهستان حمزه‏لوی خمین و در 20 کیلومتری شمال باختر آن.

(69)گیلی روستائی مابین اراک و خمین و از دهستان مشک‏آباد اراک.

(70)«آشناخور»نام روستا و کوهی در جنوب غربی کمره و از دهستان چاپلق شرقی خمین.

(71)منظور از مخروبهء مهالک و ده‏پایی دانسته نشد.

(72)سیاحتنامهء مسیو چریکف،ص 74.

(73)«ورچه»

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 131)

دو سال قبل طایفهء بختیاری درچه را خراب کرده‏اند.در سنهء هزار و هشتصدو چهل و هفت عیسوی،وقتی که خبر فوت محمد شاه انتشار یافت،اهل ده درچه می‏دانستند که‏ کوهستانی‏های آنجا به طرف ده مزبور تاخت خواهد آورد،و بدین واسطه به جهت حفظ و حراست خود مشغول تهیه و تدارکات لازمه بودند،از جمله تفنگ و باروت می‏خریدند،و دیوارهای اطراف ده را به طور مضبوط تعمیرات می‏نمودند.لکن بختیاری‏ها فرصت نداده‏ روز دیگر در زیر دیوارهای مزبور بیش از یکهزار نفر حاضر و آماده،مکمل و مسلح بودند. ساکنین ده مزبور به چند خانه‏ای که دیوار داشت،پناه آورده خود را محفوظ نمودند.

از اهالی ده برای مقاتله و مجادله با یکهزار نفر بختیاری،فقط دوازده نفر تیرانداز پیدا شد.ولی این دوازده نفر با قلت جمعیت،به کثرت طایفهء اشرار بختیاری فایق آمده نگذاشتند که آنها وارد قریهء مزبور بشوند؛و در هنگام جنگ و جدال از اهل درچهء مزبوره شش نفر کشته گردید.و از طایفهء لرها بیش از شش نفر مقتول شد.بعد از اینکه آتش این فتنه فرو نشست،بختیاری‏ها راه فرار را گرفته به منزل خود معاودت نمودند.چند وقت بعد،هفت هزار نفر لر برای غارت کردن این ده آمدند.چون اهالی ده مآل این جنگ را می‏دانستند که به‏ کجا خواهد کشید،قبل از وقت از ده خارج شده به قلعهء آندومه‏74،که در نیم فرسخی ده‏ بود،رفتند،و از آنجا به طایفهء لرها فایق و غالب آمده به مکان اولی خود،که درچه باشد، معاودت نمودند.لکن بختیاری‏ها ده مزبور را خراب کرده،حتی المقدور آنچه از اموال‏ درچه به دست آورده،به یغما بردند.در وقت این اجماع،لرها بعد از فراغت از قریهء درچه، دهات دیگر را در مدنظر گرفته بالاجماع قصد آنجا نموده به قدر قوه آنجا را نیز خراب کرده و اموالشان را بردند.بعد از اینکه اعلیحضرت ناصر الدین شاه بر تخت سلطنت جلوس فرمود،و جمیع طرق و شوارع و راه‏های بعیده امن شد،کدخدای درچه برای اخذ اموال منهوبه به‏ تهران رفته که شاید راهی برای حصول مقصد و استرداد اموال اهالی قریه به دست بیاورد. لکن نوکرهای میرزا تقی خان امیر،از کدخدای مذکور برای اطلاع دادن به امیر یکصد تومان‏ وجه می‏خواستند.کدخدا هم این مبلغ را نتوانست ادا نماید.لهذا زحمت او بیهوده گشته، ممکن نشد که از برای سکنهء ده درچه کاری از پیش ببرد.بعد از مدتی سلیمان خان که‏ هیچ وقت به طایفهء لرها اعتنایی نداشت،پانصد تومان وجه نقد برای مدد معاش قریه از طایفهء (74)محل و نام فعلی«قلعه آندومه»مشخص نشد.

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 132)

لرها وصول کرده به آنها تحویل داد.

نهم ماه نوامبر-ده درچه از ده کواره،75شش ساعت مسافت دارد.از ده درچه به‏ سلطان‏آباد76دو راه است،یکی از سمت یمین،و دیگری از سمت یسار.راه طرف یمین از این قرار است:

از درچه الی میدانکه‏77نیم فرسخ،و از میدانکه تا هلی‏78یک فرسخ و از هلی الی‏ سوارآباد یک فرسخ است.از سوارآباد الی سلطان‏آباد سه فرسخ است،ولی از کوه باید عبور نمود،و دهات این راهها معمور و آباد نمی‏باشد.

راه یسار از محال قره کهریز عبور می‏نماید و از محال کزاز می‏گذرد،و در بین راهها کوه‏ ندارد.سکنهء این محال ترک می‏باشند و زبان ترکی حرف می‏زنند.از درچه الی آن‏دزیا79 یک فرسخ است.از آن‏دریا الی گل‏تپه یک فرسخ است.از گل‏تپه الی ذین کبود80یک‏ فرسخ است.از دین کبود تا گلشن‏آباد یک فرسخ است.از گلشن‏آباد الی کواره نیم فرسخ‏ است از سه ده الی سلطان‏آباد یک فرسخ است.جملتان از درچه الی سلطان‏آباد شش فرسخ‏ و نیم می‏باشد.دره‏ای که این دهات در آن واقع است،نیم فرسخ مسافت دارد،و زراعت‏ خوبی در آن دره می‏شود.در بین راه به رأی العین ما دیدیم که خرمن پاییز را مشغول برداشتن‏ و حمل و نقل بودند.»81

«در حدود سال 1307 قمری(101 سال قبل)دو نفر از مهندسین ایرانی(محمد حسن‏ میرزا و علیخان)مسافرتی از تهران به فیروزآباد فارس نموده نقشهء کاملی از راه و شهر و قصبات و دهات و کوه و رودخانه‏های اطراف برداشته اطلاعات ذیقیمتی راجع به آنها... نگاشته‏اند.»82

این دو نفر از طریق کهریزک حسن‏آباد قلعهء محمد علیخان:علی‏آباد،کوشک نصرت، (75)«گوار»دهی از دهستان حومهء اراک.

(76)اراک.

(77)میدانک.

(78)گیلی.

(79)اندرپا،دهی از دهستان حمزه‏لوی خمین.

(80)دینه کبود سفلی و دینه کبود علیا از دهستان قره کهریز اراک.

(81)سفرنامهء مسیو چریکف،ص 75-76.

(82)کیهان،جغرافیای طبیعی ایران،تهران،1311،ص 131.

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 133)

منظریه،قم،طایقون،خلج،نیزار،خورهه و محلات به قریهء مزاین‏83رسیده و مشخصات آن‏ را چنین یادداشت کرده‏اند:

«12-قریهء مزاین جزء کمره:

فاصله از محلات از راه ارغه ده پنج فرسنگ و ربع

وضع راه در صحرا و کمی ماهور و کنار رود گلپایگان

حرکت عراده در کمال راحت در صورت بنای پل

تعمیر راه‏سازی مختصری نزدیک رودخانه

آب مشروب و زراعت از رود گلپایگان و کمره و گوارا

مسکن اهالی در بیوت متفرقه و قلعهء مخروبه و عمارت اربابی

جمعیت 65 خانوار بومی و غریب

باغات و اشجار سوای قلیلی سنجد ندارد

زراعت بسیار ممتاز غله و تریاک و صیفی از هر قبیل.

نوع شکار کمی آهو و گاهی قوچ و میش دیده می‏شود.

هوای مصفا و تقریبا ییلاقیت دارد.

مسجد و حمام مختصری دیده شد.

سیورسات باید از کمره حمل شود.»84

این دو مهندس سپس از طریق«حسن فلک»به گلپایگان رفته و به مسافرت خود تا فیروزآباد فارس ادامه داده‏اند.

جکسن استاد دانشگاه کلمبیا نیز که در سال 1903(85 سال قبل)به ایران و آسیای‏ میانه سفر کرده است،در سفرنامهء خود که عنوان اصلی آن«ایران در گذشته و حال» می‏باشد،مطالب اندک اما جالبی دربارهء شخصیت و رفتار یک کشیش ارمنی و یک خان‏ خمینی دارد.

جکسن از طریق همدان سه روزه به لیلان رسیده است.شب اول در«بنج»85شب‏ دوّم در«حصار»و شب سوم«لیلهاهان»(گیلان).

(83)«مزاین»دهی است از دهستان گله‏زن و 33 کیلومتری خاور خمین.

(84)همان منبع،ص 137.

(85)دهی از دهستان شهرستان ملایر و 15 کیلومتری شمال شهر ملایر.

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 134)

«شب سومین روز را در«لیلهاهان»توقف کردیم که سکونتگاه حدود 1000 خانوار بود86و به استنباط من اکثرا ارمنی بودند.در اینجا با کشیش محلی،حضرت رابین یوسف‏ که مسئول تبلیغ دینی در میان اهالی بود آشنا گشتم.

او زبان انگلیسی را که در میسیون رضائیه آموخته بود خیلی خوب صحبت می‏کرد و تا آن حد اروپایی شده بود که کارت‏پستالهای یادگاری خارجی را جمع می‏کرد و از من‏ خواهش کرد که کارتی از آمریکا بر آلبوم او بیفزایم و من تقاضای او را قبل از آنکه سال به‏ سر رسد برآورد ساختم.وی اطلاعات سودمندی دربارهء راهی که روز بعد در پیش داشتیم به‏ من داد و به من توصیه کرد که راه طولانی‏تر را در پیش گیرم.زیرا راه کوتاهتر در آن ایام‏ مأمن راهزنان شده بود و در آنجا چندین کاروان را لخت کرده بودند.»87

«روز دیگر پگاه راه افتادیم و قبل از ساعت هشت به خمین رسیدیم.در آنجا مرا به‏ خانهء بزرگ محل بردند.حیاط خانهء او پر از نوکر مستخدم بود،ولی خودش هنوز از خواب‏ برنخاسته بود،اما،پیغام داد که چند دقیقهء بعد حاضر است مرا بپذیرد و به راستی چند دقیقهء بعد مرا با خوشروئی و خوشامد گوئی به حضور پذیرفت.طرز سلوک و رفتار وی شرقی بود، اما لباسهایش بیشتر اروپائی بود تا ایرانی و ساعت مچیش را طوری بسته بود که نمایان‏ باشد.کلاه پشمی سیاه او کاملا ایرانی و به شکل سرپوش‏های گوی مانند عهد ساسانی‏ بود،و من ملاحظه کردم که این نوع کلاه از مشخصات خاص مردم این ناحیه است.به‏ عنوان مهمان‏نوازی دستور داد برایم چای آوردند و سئوالات متعددی از من کرد تا آنکه زمان‏ رفتن رسید و من از وی اجازهء مرخصی خواستم.او دو نفر سوار مسلح همراه من کرد تا در قسمتی از راه که کمینگاه راهزنان بود محافظ ما باشند.این محافظان فایده‏ای برای ما نداشتند جز آنکه گاه و بیگاه اسبهای خود را در اطراف دستهء ما به جست و خیز وا می‏داشتند و گردو خاک برپا می‏کردند و به سوی راهزنان خیالی که می‏گفتند در میان تپه‏ها پنهان هستند تیر می‏انداختند.چون از آخرین گردنه گذشتیم بسیار خوشحال شدم که از شر (86)این عدد بسیار مبالغه‏آمیز است،گرچه استنباط وی درباره ارمنی بودن اکثریت جمعیت لیلان درست بوده‏ است.شاید جکسن آمار یک هزار خانوار را برای کلیهء خانواده‏های ارمنی کمره شنیده است.آمار بسیار دقیقی که از خانواده‏ای ارمنی لیلان از حدود نیم‏قرن پیش در دست است جمعیت ارمنی لیلان 173خانوار و 911 نفر بوده است و کل خانواده‏های ارمنی کمره 626 خانوار بوده است.جمعیت لیلان در 1328،1674 نفر و در 1345،900 نفر بوده است.

(87)سفرنامهء جکسن،ترجمهء منوچهر امیری و فریدون بدره‏ای،انتشارات خوارزمی؛تهران 1352،ص 290.

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 135)

این ملا زمان راحت و بدون آنها به دشتی که شهر گلپایگان در آن قرار داشت سرازیر گشتیم.»88*

(88)سفرنامهء جکسن،ص 290.

(*)از آنجا که این نوشته،بخشی از دو جلد کتاب به نام«نامهء کمره»بوده و نگارنده تا حد امکان در پی تکمیل کار می‏باشد،لذا از خوانندگان فاضل و فرهنگ دوست خواهشمند است،چه در زمینهء سفرنامه‏هایی که احیانا به دست نگارنده‏ نرسیده و چه از نظر منابع و نوشته‏های چاپ نشده و اسناد و اسناد و عکس و غیره دربارهء این منطقه چنانچه اطلاعات و اسنادی در دست دارند،به شیوهء مرضیهء یاریگری و فرهنگ پروری،وجود این‏گونه اسناد و اطلاعات را از طریق تهران،صندوق پستی‏ شمارهء 147/17445 با نگارنده در میان نهند.بدیهی است که از این اطلاعات و اسناد و عکسها به نام صاحبان و یاری دهندگان بزرگوار استفاده خواهد.شد.انشا اللّه.

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 136)

(به تصویر صفحه مراجعه شود)یک برگ بلیط مسافرت با اتومبیل مربوط به حدود 60 سال پیش،چاپ چاپخانه مجلس. ساختمانی که تصویر آن بر روی بلیط چاپ شده و دارای کچ‏بریهای نفیس بوده،اکنون به کلی‏ ویران شده است.

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 137)

(به تصویر صفحه مراجعه شود)فتوای اسقف جلفای اصفهان(با گرات و ارتاپت و ارتازاریان)

در سفارش ارامنه روستای«لیلان»دربارهء تأسیس مدرسه(تاریخ 22 سپتامبر 1908 (1287)،در صفحهء نخست دفتر هیأت مؤسس دبستان لیلان.

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 138)

(به تصویر صفحه مراجعه شود)یک نقشهء نظامی مربوط به 73 سال قبل(1335 هـ.ق)،که سنگربندی و آرایش دفاعی‏ اطراف شهر خمین را در یکی از آخرین هجوم‏های یاغیان و اشرار(هجوم سواران رجبعلی یاغی‏ معروف)نشان می‏دهد.این جنگ حدود یک هفته(اواخر اسفند و اوایل نوروز)ادامه می‏یابد و با رسیدن 400 سوار کمکی سالار اعظم!،یاغیان از خمین فرار کرده و به غارت دلیجان و نراق‏ می‏روند.

از اسناد خانوادگی آقای بهمن محتشمی

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 139)

شرح ذیل و اماکن نقشه

الف.شرح ذیل نقشه:

علامت نقاطی که باید سنگر باشد اقلامی است که دور آن با مرکب بنفش کشیده شده است و حرف‏ میم علامت مهم بودن مکان است.

ب-نام امکان و محل سنگرها

1-انتهای باغات.

2-دنبره.

3-بوجه

4-باغات وسط اراضی شهریار.

5-سنگر زمینی.

6-قلعهء شهریار.

7-خانه‏های علی.

8-پل.

9-ریگینه.

10-سنگر زمینی.

11-شرق شاهین.

12-باغچهء صادق خان.

13-کنج باغچه محمد حسینخان.

14-خانه‏های حاج فریدون.

15-برج فوق طاقی.

16بالاخانه و خانهء حاج اللّه کرم.

17-خانهء کربلائی خانجان.

18-بالاخانهء مهدیقلی خان.

19-منزل محسن خانی.

20-حاج مراد علی.

21-حاج قنبر علی.

22-گوشه.

23-باغ شهربان.

24-آسیاب مرحوم میرزا محسن.

25-باغچهء مصطفی قلیخان.

26-حاج محمد حسنخان.

27-خانه‏های آقایان و اشخاص‏ متفرقه.

28-عمارت حضرت آقای مرتضی.

29-قهوه‏خانه.

30-بالاخانهء باقر.

31-باغات انتهای خمین.

32-سنگر زمینی.

33-باغچهء آقا.

34-دروازهء کوچهء سبزیکار.

35-بازار و غیره.

36-منزل چال.

37-دیوار خالی از سکنه.

38-باغ حضرت مستطاب اجل‏ آقای حاجی خان.

39-عمارت مصطفی قلیخان.

40-بالاخانهء مرحوم کربلائی‏ محمد اسماعیل.

41-رنگرزی.

42-چالهء نخل.

43-تیمچهء کهنه.

44-تیمچهء حمزه.

45-تیمچهء نو.

46-باغچه چال.

47-سرای ناظم.

48-سرای جدید مرحوم غلامرضا خان.

49-تلگرافخانه.

50-عمارت مرحوم غلامرضا خان.

51-محمد علی خان.

52-خانهء میرزا محمد خان.

53-خانهء حاج شیخ.

54-تکیه.

55-آقای شمس.

56-قهوه خانهء بزرگ.

57-باغچه سابق حاج محمد میرزا خان

58-سرای جدید الاحداث. حاج محمد رضا.

59-ادارهء سابق گاندارم.

60-زمین دیوار کشیده‏ مزروعی میرزاحمد.

61میرزا خان.

62-علی حاج اسماعیل.

63-خانهء عباس حاج ماشاالله.

64-باغ آقای حاجی خان.

65-امامزاده بزرگ علیه السلام.

66کربلایی رضا باغبان.

67-باقر ملا طاهر.

68-سرای جدید غلامعلی خان.

69-برج حاج حسینعلی.

70-نصر الله چراغعلی.

71-باغچهء مشهدی هاشم.

72-سرای کهنه مرحوم غلامرضا خان.

73-امامزاده محمد علیه السلام.

74-قلعهء محسن آباد.

75-عمارت باغ نو.

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 140)

(به تصویر صفحه مراجعه شود)صورت جمع خرج بنایی کالسکه خانهء عمارت اربابی و غیره از میشیجان سفلی خمین.

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 141)

نقشهء پراکندگی منابع آب بجز آب رودخانه در دشت خمین‏1(به تصویر صفحه مراجعه شود) (1)محمد اسماعیل ناصحی،«اثرات اقتصادی-اجتماعی تغییر نظام بهره‏برداری از آب در دشت خمین‏ نشریهء آب ش 4(اسفند ماه 1363).ص 43.

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 142)

(به تصویر صفحه مراجعه شود)

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 143)

(به تصویر صفحه مراجعه شود)1-منزل پدری حضرت امام رضوان الله علیه.

عکس از آقای رضا سرافرازی.

(به تصویر صفحه مراجعه شود)2-منزل پدری حضرت امام،از زاویه‏ای دیگر.

عکس از آقای رضا سرافرازی.

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 144)

(به تصویر صفحه مراجعه شود)3-خمین.شاهزاده ابوطالب.

(به تصویر صفحه مراجعه شود)4-خمین.قلعهء خوانین.در ورودی عمارت سالار محتشم.

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 145)

(به تصویر صفحه مراجعه شود)5-خمین.قلعهء خوانین.

6-خمین.بازماندهء یک کاروانسرای قدیمی(کاروانسرای حاج منیژه خانم)

پاییز 1364.عکس از آقای سرافرازی.

تحقیقات جغرافیایی » شماره 19 (صفحه 146)

(به تصویر صفحه مراجعه شود)7-خمین.قلعهء خوانین.

پایان مقاله