مرتضی فرهادی دانشکدهء علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی
پیش از جدا شدن خمین از شهرستان محلات،و قبل از آن یعنی 44 سال پیش (1325 هـ.ش)از شهرستان گلپایگان1،شهر خمین و روستاهای آن بخش کمره را تشکیل میدادند.
فعلا کمره(شهرستان خمین)یکی از شهرستانهای استان مرکزی(اراک)میباشد و تا 12 سال قبل(1357)،جزو شهرهای استان تهران محسوب میشد.2
«شهرستان خمین از شمال به محلات3،از شمال غربی به اراک،از مشرق به بخش مرکزی از شهرستان محلات،و از جنوب به بخش مرکزی از شهرستان گلپایگان و از مغرب به بخش جاپلق از شهرستان الیگودرز محدود است.4»
(1)عبدالحسین سعیدیان،دایرة المعارف سرزمین و مردم ایران،تهران 1360،انتشارات کلمه،مجلهء علم و زندگی، ص 71.
(2)رک:محمد رضا محتاط،سیمای اراک،تهران،1368،نشر آگه،ص 553.
(3)شمال شرقی صحیحتر به نظر میرسد.فرهنگ جغرافیایی ایران نیز موقعیت خمین را در 60 کیلومتری جنوب باختری محلات ذکر کرده است.
(4)ابراهیم اصلاح عربانی،راهنمای شهرستانهای ایران،تهران 1354،انتشارات فار،ص 76
«خمین در 3/50 طول و 38/33 عرض جغرافیائی در 60 کیلومتری جنوب غربی محلات واقع شده...نزدیکترین شهر به آن گلپایگان است که در فاصلهء 41 کیلومتری آن واقع و فاصلهء آن تا تهران 373 کیلومتر میباشد...ارتفاع آن از سطح دریا 1800 متر است.5»
جمعیت شهر خمین در سال 1328،هفت هزار و بیست و هشت نفر،6و در سرشماری 1335،هشت هزار و سیصد و نود و هفت7و در سرشماریهای 1345 و 1355 به ترتیب ده هزار و پانصد و هشتاد و هفت و شانزده هزار و بیست و هشت نفر بوده است.8
جمعیت شهرستان در سال 1310،31380 نفر9و در سرشماری عمومی 1345، 62892 نفر و در سرشماری 1355،76794 نفر بوده است.10*
(5)ابراهیم اصلاح عربانی،همان منبع،ص 76.
(6)فرهنگ جغرافیایی ایران،ج 1،تهران 1328،دایرهء جغرافیایی ارتش،ص 82.
(7)مشروح آمار به دست آمده از سرشماری عمومی کشور در آبان ماه 1335،جلد.7،(حوزهء سرشماری گلپایگان)،تهران 1338،وزارت کشور،ص 1.
(8)سرشماری عمومی نفوس و مسکن 1345 و 1355 شهرستان خمین،ص د و ص ض.
(9)احصاییهء محصولات فلاحتی ایران در سال 1310،تهران 1311،ادارهء فلاحت و صناعت،ص 118.
(10)سرشماری عمومی نفوس و مسکن 1345 و 1355،شهرستان خمین.
(*)دربارهء کمره(شهرستان خمین)و مسایل مختلف آن رک:
-علی سیدین،«سلف فروشی(در روستاهای خمین)،دفتر روستا.سال چهارم،ش 2،(خرداد 1350).
-مرتضی فرهادی،جغرافیای تاریخی کمره،ماهنامهء آینده،سال دهم،ش 10 و 11(دی و بهمن 1363)و سال دوازدهم،ش 9 و 10(آذر و دی 1365).
-مرتضی فرهادی،کبوتر خانههای کمره،ماهنامهء زیتون،ش 25(تیرماه 1362).وزارت کشاورزی و عمران روستایی،و ماهنامهء سنبله،ش 17 و 18،(فروردین-خرداد 1369).
-مرتضی فرهادی،فرهنگ آب و هوایی در کمره.ماهنامهء فروهر.ش 5(مهر 1362).
-علی محمد سرمدی،گزیدهای از گویش کمرهای،نامهء فرهنگ ایران،دفتر دوم،(1366)،تهران،بنیاد نیشابور.
-مرتضی فرهادی،سابقهء تاریخی و معناشناسی نام خمین،مجلهء باستانشناسی و تاریخ،سال سوم،ش 2،(بهار و تابستان 1368).
-مرتضی فرهادی،وره،نوعی تعاونی سنتی کهن و زنانه در کمره،نامهء فرهنگ ایران،دفتر سوم(1368)،تهران، بنیاد نیشابور،و ماهنامهء سنبله،ش 13 و 14(آبان-دی 1368)
سفرنامهها با تمام نقایص احتمالی یکی از منابع جغرافیایی و تاریخی و مردمشناسی ما هستند.گرچه در مورد مسأله مورد مطالعه،خاص ما به سبب کنار بودن خمین از مسیر شاهراههای بزرگ کمتر مطلبی در انها میتوان یافت.علاوه براین که دسترسی به بسیاری از سفرنامههایی که دیگران درباره کشور ما نوشتهاند برای نگارنده ممکن نبوده است.
با این همه سفرنامه نویسانی که از این قسمت ایران گذشتهاند،مطالب و اطلاعات ذیقیمتی به یادگار گذاشتهاند.جالب اینکه یکی از این سفرنامه نویسها نیز شخص ناصر الدین شاه است که با دیدی ملوکانه!به منطقه و رعایا نگاه کرده است.قدیمیترین این سفرنامهها که شرح نسبة مبسوطی دربارهء منطقه دارد مربوط به حدود یک و نیم قرن پیش است.
اولین اطلاعات دقیقی که این سفرنامهها به ما میدهند،خط سیر و جادههای اصلی و فرعی و فاصلهء منازل آن روز منطقه است،راههایی که عمدة اصفهان را از طریق خوانسار و گلپایگان و خمین به همدان متصل میکردهاند.
بعلاوه،این سفرنامه حاوی مطالبی دربارهء روحیهء مردم منطقه در برابر مأمورین حکومتی و همچنین در برابر یاغیان و اشرار مسلح،رفتار مالکین و رعایا،آثار و حجاریهای تاریخی، پوشش گیاهی و زیباییهای طبیعی،جانورانو شکارهای منطقه،وضعیت دفاعی قلعهها و شکل و شمایل روستاها و پوشاک اهالی،اقلیتهای مذهبی،وضع اقتصادی روستاها، کشتها و قنوات و...میباشند.
تا آنجا که اطلاع داریم.راههای فرعی که همدان و سلطان آباد(اراک)را از طریق خمین و گلپایگان و خوانسار به اصفهان متصل میکردهاند خط سیر عدهای از این سیاحان و مأموران بوده است به همین علّت هم احتمال دارد مطالبی درباره این نواحی نوشته باشند.
آلفونس گابریل در کتاب((تحقیقات جغرافیایی راجع به ایران))مینویسد:
«ژ.اوتر»در موقعیکه نادرشاه به سمت هند حرکت کرده بود یعنی در سال 1738 از طرف دولت فرانسه مأمور شد در آن شهر باشکوه سابق(منظور اصفهان است)از نو امکان
برقراری تجارت را مورد-مطالعه قرار دهد...
راه بازگشت«اوتر»بیشتر در سمت شرق واقع بود؛خط سیر او هم مانند«هجز»تا دهکده«کوکا»که اوتر آن را«گوگا11»مینامد.در شرق گلپایگان واقع بود و احتمال دارد در جهت خمین و سلطانآباد(اراک)ادامه یافته باشد و به کنگاور از طریق دیزآباد و جمیل آباد واصل میشده است.قسمتی از این راه با خط سیر«دلاواله»منطبق بوده.در این قسمت از راه«اوتر»اهالی را از سایر جاهای ایران هم مفلوکتر و بیچیزتر و بیچیزتر بجا آورد. قسمت اعظم ساکنان آنجا آبادیها را رها کرده و به کوههای لرستان عقب نشینی کرده بودند...»12
وی همچنین درباره خط سیر«اولیویه»مینویسد:ده سال بعد از«بوشان»ژ.آ.اولیویه به ایران آمد.او هم مانند هموطن خود«اوتر»که تقریبا 60 سال پیش از طرف حکومت فرانسه مأمور شده به مشرق زمین مسافرت و گزارشی در آن باب تهیه نماید به ایران روآورد و به همراهی«بروژیر»که در هنگام بازگشت فوت کرد پس از مشاهدهء حجاریهای بیستون از راه کرمانشاه و همدان و تهران که از چند سال قبل پایتخت شده بود به مقر صفویه رهسپار گردید و از طریق خمین و هزار مراجعت کرد.شرح مختصری که«اولیویه»از راه همدان تا تهران داده اولین اطلاع مطمئن میباشد که از قلم یکنفر مغرب زمینی تراوش کرده بود.13»
در نقشهء خط سیر(مالکام)در ایران که در همین کتاب آمده است در سالهای 1800-1811 راه همدان از طریق عمارت و گلپایگان به اصفهان مشخص شده است.14
نخستین شرح نسبة مبسوط درباره خمین و نواحی اطراف آن را در سفرنامهء اوژن فلاندن15مییابیم.فلاندن در شرح مسافرتش در حدود یک و نیم قرن پیش از اصفهان (11)قاعدة«گوکد»باید روستایی در شرق گلپایگان باشد.
(12)آلفونس گابریل،تحقیقات جغرافیایی راجع به ایران،ترجمهء خواجه نوری،تهران 1348،ابن سینا، ص 169.
(13)همان منبع،ص 170 و 171.
(14)همان،ص 190.
(15)اوژن فلاندن دانشمند و جهانگرد فرانسوی در زمان محمد شاه قاجار سالهای 1219-1221 خورشیدی به اتفاق هموطن هنرمند خود به نام پاسکال گست به ایران آمده و آثار تخت جمشید و نقش رستم را مانند بسیاری آثار تاریخی دیگر ایران دیده و بررسی کرده است.
به همدان مینویسد:
«روز چهارم به ناحیهای به مراتب بهتر و خوبتر رسیدیم پس از عبور از دو دهستان جوجیه16و تکیه به کوخه17رسیدیم.این دهستان بر اراضی زیاد مسلط است دورش باغاتی زیاد و با جریانهای دائمی آب احاطه کرده و بیک ساعت زاه از شهر کوچک گلپایگان و بپای کوهی بلند18که در پشت آن کوههای پر برف لرستانست قرار گرفته کدخدای کوخه ما را به خانهء سایهدار19برد.»20
«این ناحیه از بهترین محلات است و آب فراوان دارد و چمنزارهایش بحدّ وفور و چهارپایان به ویژه مادیان و کره اسب در آن بچرا مشغولند.این محل حاصلخیز و پرجمعیت است.از برابر چهارده دهستان*[ده،روستا]گذشتیم دردسر داشت که اسم یکایک را یادداشت نمایم...تا این محل از غلامان امتنان و اطمینان داشتیم امّا در کوخه[گوگه] دانستیم میتوانند با همین عنوان غلامی شاه و مهماندار خطری برای ما ایجاد کنند که هیچ حدسش را نمیتوان زد.این خطر در«کومی»**ظاهر گشت و صدا کرد.سواران شاه با مردم دهات خوب رفتار نمیکردند و اغلب کار به بی ادبی میرسید.در اثر داشتن فرمان میخواستند به جبر اهالی را وادار به پذیرائی فرنگیان که مهمان شاهند بنمایند.از این سبب با رؤسای بیچاره با افاده و جابرانه رفتار میکردند.
در وقتیکه به«کومی»رسیدیم رسول بیک از مردی خواهش کرد راه کاروانسرا را به او نشان دهد تا اینکه در این محل کمی استراحت کنیم.در اثر اینکه بخود دردسر ندهد یا در نتیجه حرف زدن رسول بیک با تحقیر باو،میانشان مشاجرهای پدید شد و کلمات زشت و (16)این سه آبادی قاعدة بایستی شورچه،تیکن،و گوگد از روستاهای گلپایگان باشند.
(17)گرچه اشتباه در ثبت و ضبط نام جایها یکی از اشکالات معمولی در سفرنامههایی است که خارجیان دربارهء ایران نوشتهاند،اما بویژه این اشکال در سفرنامهء اوژن فلاندن و سفرنامهء چریکف که در صفحات آینده به آن خواهیم رسید، بسیار به چشم میخورد.
(18)منظور کوه«الوند»گلپایگان است در حد فاصل شهرستان خمین و گلپایگان.
(19)منظور خانهء پرسایه و پردار و درخت باید باشد.
(20)اوژن فلاندن،سفرنامهء اوژن فلاندن به ایران،ترجمهء حسین نور صادقی،تهران 1356،انتشارات اشراقی، چاپ سوم،ص 174.
(*)منظور از دهستان در این ترجمه همان ده و روستا است،نه دهستان به معنای اصطلاحی آن.
(**)منظور خمین است.
فحش ردوبدل گردید.غلام که نمیتوانست ببیند در مقابلش کسی ایستادگی مینماید ریش دهاتی بیچاره را گرفته با حالی که اسبش را بتاخت میبرد با خود همراه برد.در اثر این واقعه فریادهای مرد بلند شد و اهالیرا بکمک خود طلبید.
در یک آن واحد همگی اهل ده جمع شدند.غلام دوم که چنین دید بکمک همکارش رفت.در اول بیانات با فحش آغاز گردید و کمکم ضربات شلاق هم بمیان امد دور دو غلام ما را جمعیت حلقه گرفت و زدوخورد شدیدی پدید آمد که غلام جوان تفنگش را بدست گرفته میخواست به بدبختی نشانه رود که خود را به درون معرکه انداخته عدهای را با حرف تسکین داده و دیگران را با خوشروئی و مسالمت بدور بردم.بسواران هم دستور دادم دست بردارند و تفنگها را از دستشان گرفتم بزودی قال خوابیده شد.
وقتی سکنه دیدند من از غلامها طرفداری نمیکنم ساکت شدند بعلاوه ترسیدند مبادا سروصدائی بلند شود و بگویند سر از فرمان شاهی پیچیده و به عواقب وخیمی گرفتار آیند.
...این شب را در«للیان»21دهستانی ارمنی نشین خوابیدیم.روز ششم وضعیت زمین تغییر یافت.به دهستانی رسیدیم که تنها چند زن و پیرمرد داشت.بما اظهار داشتند کلیه شوهران و برادرانشان را شاه بخدمت سربازی برده است.
در راه چندین خرابه باستان و قبرستان دیدیم که سنگهای زیبا و متحجر با عبارات کوفی خیلی نفیس میداشت.22اقوال متعدد درباب پیدایش این محل گفته میشود از جمله یادبود دهستانی بزرگ که خرّمشاه تأسیس کرده است.اکنون نامش بقریهای کوچک که به نزدیکی همین خرابههاست و خرمآباد نامیده میشود باقیمانده.
شب در باغی باسم عمارت23چادر زدیم...از عمارت بخادمگاه که از آن مستقیما (21)«لیلان»در 15 کیلومتری غرب خمین واقع شده و آبادترین روستای دهستان دالایی است.لیلان سابقا کانون روستاهای ارمنی نشین کمره بوده و طبق سرشماری کلیسای ارامنهء اراک در سال 1318(1939)،911 نفر و در سرشماری سال 1328 ادارهء جغرافیایی ارتش،1674 نفر جمعیت داشته است.
لیلان دارای هفت رشته قنات و 724 هکتار زمین زیر کشت(بیشترین سطح زیر کشت در دهستان دالایی طبق آمارگیری جهاد)میباشد و در گذشته دارای دو آسیاب آبی بوده است.
(مرتضی فرهادی،نامهء کمره،ج 1،ص 283-289؛نقل به اختصار.دستنوشته.)
(22)قطعاتی از این سنگها را نگارنده در روستای رباط اسلگ علیا نزدیک روستای خرمآباد دیده است و هماکنون چند قطعه از این سنگها را که در ایوان مسجد کوچک و قدیمی آبادی بود کندهاند و در بنای مسجد تازه ده کار گذاشتهاند.
(23)«عمارت»نام روستای زیبا و پرآبی است از دهستان«قره کهریز»شهرستان اراک.
جادهای از تبریز به اصفهان میرود و از ساوه میگذرد و رسیدیم.»24
فلاندن در بازگشت از کرمانشاه از طریق کنگاور و نهاوند و بروجرد باز از همان راه عمارت به گلپایگان و خوانسار و از آنجا به اصفهان باز میگردد بدون آنکه اینبار نامی از خمین یا بقول کتاب«کومی»برده باشد:
«پس از ده ساعت به دشت مزار خاتون وارد شده نزدیک دهی به این اسم چادر زدیم. فردا پس از اینکه تنگههایی چند را گذشتیم به بالای دشت وسیع قدمگاه که پیش از ورود به همدان از آن گذشتیم رسیدیم از دفعه بپای کوههائی که به سمت جنوب است آمدهایم. از دهکدههای بسیاری گذشته در عمارت که دو ماه پیشتر بدان توقف کردیم استراحت کردیم.
...در عمارت رفتیم موسیوگست مریش شد...روز بیست و هفتم مسافت خیلی کمی را پیموده روز بیست و هشتم حالش کمی بهبودی یافت ولیکن برای اینکه بدتر نشود بیش از دو ساعت به پیش نرفته در دهکده ارمنی نشین للیان که در سفر پیش شبرا در آن بسر بردیم متوقف شدیم.هنوز پیاده نشده عدهای را از دور دیدیم پیش میآیند.در جلوی آنها یکنفر اروپائی بنظر میرسید.با چادری سبزرنگ سرش را پوشانیده تا از آفتاب مصون باشد...این شخص موسیو«لوبارون بود»بود که در موقع عزیمت ما با سرهنگ دوهامل در اصفهان ماند.
...موسیوبود هم مانند ما در للیان بماند...چند بلدرچین کشته گوشت آنها را لای پلو قرار دادیم...فردا صبح دست همدیگر را فشرده خداحافظی گفتیم.موسیوبود بسمت همدان و ما بطرف اصفهان رفتیم موسیوگست حالش بد و تبش شدید گشت.راهی را که باید پیمود، بدبختانه طویل و پرمشقت است.از کوهی بلند گذشتیم که بسربالائیش حال مریض سختتر شد سپس بپای کوهی در«کوغه»25رسیدیم و کمی ایستادیم.
امّا در اینوقت تنها پای کوهرا میدیدیم هیچ چیز دیگری نشان نمیداد معهذا به نظر من بسیار قشنگ آمد سنگهای عظیم بر روی گودالهای تاریک آویزان و تختههای مرمر سیاه با خطوط زرد و نقشههای مختلف روشن و تاریک در هر قدم و بهر پیچ جاده نمایان میشدند. پنج ساعت پرمشقت از جاده این کوه گذشتیم.سپس از روی پلی که بر روی رودخانه عظیم (24)سفرنامهء اوژن فلاندن به ایران،ص 174.
(25)«کوخه»در این متن همان«گوگد»است.گوگد را به گویش محلی«غوغه»و«گوغه»نیز میگویند.
است و این رود بسمت شمال میرود عبور کردیم.از طرف دیگر رود شهر کوچک گلپایگان است شب را در آنجا ماندیم26.»
اما مبسوطترین مطالب درباره ناحیه کمره را اینبار نه از قول یک اروپایی که از قول سلطان صاحب قران میخوانیم.میدانیم که ناصر الدین شاه در سال هزار و سیصد و نه هجری قمری(99 سال قبل)سفری به عراق عجم و بلاد مرکزی میکند و سفرنامهای مینویسد که در سال هزار و سیصد و یازده به طبع میرسد:
«...تپه مخروطی نزدیک سراپردهها بود.رفتیم بالای آن دیدیم از سمت مغرب کوههای برفدار غریبی پیدا است که از طرف مشرق به مغرب ممتد است.بعضی قلهها همچو سفید و پوشیده از برف بود مثل تخممرغ که کوه البرز و دماوند را هرگز به این سفیدی ندیده بودیم این کوهها جبال عراق و گلپایگان است.27»
روز چهارشنبه و پنجم «...امروز باید از محلات به«ارّه»28برویم صبح برخاستیم از دم سراپرده چون کالسکه نیست باید سواره رفت تا مسافتی پائینتر که کالسکهها را آنجا نگاه داشتهاند و از آنجا به کالسکه نشست از در سلام آمدیم بیرون سوار شدیم اما از آن راهی که از توی ده میرفت نرفتیم.افتادیم براهی که بسمت غار آزادخانی29میرفت و مسافت زیادی از میان کوه و تپهها عبور کردیم.کالسکه ما را هم قریب یکفرسنگ پائینتر برده نگاهداشته بودند و حال آنکه ممکن بود بیآورند زیر همان تپههای نزدیک سراپرده نگاه دارند.حلاصه بکالسکه رسیده سوار شدیم و رو بجنوب غربی رانده از درده گذشتیم که مزرعه در آنجا بود موسوم به «گنداب»از این مزرعه هم که گذشتیم طرف دست چپ کوههای اسب رو خوب داشت که عرض کردند شکار زیاد دارد و اینجا هم شکارگاه ظل السلطان است رودخانهء قم هم از این (26)سفرنامهء اوژن فلاندن به ایران،ص 222 و 223.
(27)سفرنامه ناصر الدین شاه به عراق عجم،تهران دارالطباعه خاصّه دولتی،1311 هـ.ق ص 34.
(28)اره«(ارهشاهی،امیریه،شهابیه)،شهرکی است از دهستان حمزهلو،در 15 کیلومتری خاور خمین،«اره» امروز مرکز بخش است.
(29)«غار آزادخان»،غاری است باستانی و دارای آب در شمال جادهء خمین به دلیجان و در شمال روستای «سنجهباشی».
«سنجهباشی»در 12 کیلومتری باختر محلات واقع شده است.متأسفانه غارهای این منطقه از نظر باستانشناسی مطالعه نشدهاند.
نزدیکیها میگذرد و سدّ محکمی در اینجا برودخانه بستهاند که معروف سد نیمور است.30
اما به تماشای سدّ نرفتیم اعتماد السلطنه و شاهزاده منوچهر میرزا رفتند عکس سد را انداخته به حضور آوردند.رفتیم تا رسیدیم به حسینآباد از اینجا راه رو بجنوب شد و بادی در کمال شدت بنای وزیدن گذاشت.بطوریکه از گرد و خاک چشمها جائی را نمیدید.هیچ چنین گردوخاکی ندیده بودیم در این هوای منقلب میراندیم و راه گاهی تپه و ماهور بود و گاه بجلگه میافتادیم-«باز همه جا طرف دست راست رشته کوههای شکارگاه که اسبرو است امتداد داشت.31»
«...فتح اللّه شکارچی را دیدیم که میشی در این کوههای دستچپ زده بود و عرض میکرد گورخر هم در اینجاها دیدیم.خلاصه بعد از نهار سوار کالسکه شده راندیم.قدری که رفتیم دیدیم با این باد و گردوخاک نمیتوان یکسر به منزل رفت سوار اسب شده و یک دهی را از طرف دستچپ به مدنظر گرفته را ندیم تا رسیدیم بآنجا اسم این ده«زبرقان»32است یکی از سلطانهای فوج کمره هم در اینجا منزل دارد که صاحب ملک و رعیت است.فوج کمره هم حالا مأمور استرآباد است.اینجاها هم دیگر جزو خاک کمره است.زن و مرد زیادی از اهل ده ایستاده بودند رعیتهای اینجا خیلی معتبرند زنها همه چادر چیت قرمز و چادرهای سیاه داشتند.خانههایشان به وضع غربیی است هم خانه دارند و هم باغ و قلعه معتبری دارند.خیلی آمدیم برکنار نهر آبی که از قنات جاری بود فرمودیم آفتابگردان زدند و طنابهایش را به درخت بید بستند باز باد خیلی شدت داشت اما چون اطراف آفتابگردان زراعت و حاصل بود.گردوخاک نبود.قنوات اینجا هم خیلی پرآب است جای خوب باصفائی بود قدری استراحت کرده چای عصرانه خورده سوار کالسکه شده رفتیم به منزل.از زبرقان تا ارّه که منزل است یکفرسنگ کمتر بود»33
«رسیدیم به«ارّه»ده بسیار معتبری است سید و ملا و رعیت زیادی از مرد و زن سر راه بودند سراپرده و اردو را زیر دست ده زده بودند.باد هم قدری کج شده بود.در دست راست (30)دربارهء این سد و دیگر تأسیسات کهن آبیاری«نیمور»رک:
مرتضی فرهادی،«جوی روبی و بیل گردانی در نیمور محلات»،نامهء فرهنگ ایران،دفتر یکم،1364،بنیاد نیشاپور.
(31)سفرنامهء ناصر الدین شاه به عراق عجم،ص 38 و 39.
(32)«زبرقان»(زورقان)،ده از دهستان گله زن و در 15 کیلومتری خاور خمین.
(33)همان منبع،ص 39.
راه باز دو ده دیدیم که یکی را«یمن»34و دیگر را«شهر میزان»35میگفتند این جلگه کمره خیلی جلگه آباد و باصفای خوبی است.وارد سراپرده شدیم.سراپردهء ما را کنار قناتی زده بودند که پنج سنگ آب داشت و جای خیلی باصفایی بود.هوای امشب خیلی سرد بود بطوریکه توی آلاچیق هم سرد بود»36
روز پنجشنبه و ششم
«امروز باید به«چوگان»37برویم و سه فرسنگ و نیم راه است.صبح برخاستیم آمدیم بیرون ظل السلطان و جناب امین السلطان دم در ایستاده بودند.ساعد الدوله سردار قشون عراق هم حاجی احمدخان یار احمدی چالانچولانی را که مرد معتبریست به حضور آورده بود که یکصد نفر سوار ابو ابجمعی خودش را از اینجا به استرآباد ببرد...
ما هم سوار کالسکه شده راندیم.قدری که رفتیم آدل ظل السلطان آمده عرض کرد.این راه راه کالسکه نیست و برای بلدیت جلو افتاد و از راه دیگری که رو به شمال میرفت برگشته راندیم قدری که رفتیم قریه«قلته»38به فاصله پانصد زرع از دست چپ راه را دیدیم. از آنجا گذشتیم.از دم ده«خوراوند»39و بعد از ده«خوکان»4عبور کردیم.بالاتر از خوکان پهلوی شبدرزاری به نهار افتادیم
ظل السلطان و امین السلطان در نهارگاه حاضر بودند.نهار خورده بعد از نهار قدری استراحت کردیم و تا عصر همینجا بودیم.چای و عصرانه خورده دو ساعت به غروب مانده سوار کالسکه شده راندیم از اینجا تا منزل مسافت چندانی نبود اول به«ده بلاورجان»41 رسیدیم کالسکه از توی کوچههای این ده چون پیچ و خم داشت به زحمت عبور کرد از اینجا گذشته بده«رباط»42رسیدیم و بعد به«چوگان»که منزل است.این سه ده ردیف هم و (34)دهی از دهستان گلهزن و در 15 کیلومتری خاور خمین.
(35)دهی از دهستان گلهزن و در 14 کیلومتری خاور خمین و در شمال روستای یمن.
(36)سفرنامهء ناصر الدین شاه به عراق عجم،ص 40.
(37)«چوگان»،دهی از دهستان حمزهلوی خمین و در 12 کیلومتری شمال خمین.
(38)«قلته»،دهی از دهستان حمزهلو.
(39)«خرآوند»،دهی از دهستان حمزهلو و در 15 کیلومتری شمال خاور خمین.
(40)«خوگان»،دهی از دهستان حمزهلو و در 18 کیلومتری شمال خمین.
(41)«بلاورجان»(فلاورجان)،دهی از دهستان حمزهلو و در 23 کیلومتری شمال خمین.
(42)«رباط آقاچ»،دهی از دهستان حمزهلو و در 21 کیلومتری شمال خمین.
نزدیک به یکدیگر واقعند که هرسه تیول محمد هادی میرزای پسر قاقون مغفور فتحعلی شاه است.خیلی دهات خوب باصفائی است.اما سراپردهی ما را خیلی بالاتر از چوگان توی دره برده بودند مارهای قرمز بزرگ43و جانورهای مختلف در اینجا داشت اما الحمد اللّه بکسی اذیتی نرساند.بقدر یک سنگ آب44از ده چنار که نیمفرسنگ بالاتر از اینجاست جوی کنده بسراپرده آورده بودند که آبی که از سراپرده ما میگذشت آب چنار بود...امشب هوا از سردی مثل زمستان بود بطوریکه خز پوشیدیم مهتاب خوبی بود...حالا فصل گل زرد و ابتدای گل سرخ45اینجاهاست و خیلی هم زیاد است.
...ظل السلطان آمد به حضور و مرخّص شد که به اصفهان مراجعت کند و امشب هم میرود به خمین داراالحکومهء کمره که از آنجا به اصفهان برود.»46
«بعد سوار کالسکه شده راندیم،قدری که رفتیم،دست چپ به فاصله کمی سه ده بود «ماهورزان»47و«زنجیرک»و«نصیرآباد»48از آنها گذشتیم،«انجدان»49در شمال این واقع است.
زنبق و گلهای اول بهاری که در جاهای دیگر حالا خشک و تمام شده،اینجا الحال وقت وفور آنست.آهوی زیادی هم دارد.برّه آهو هم اهل اردو خیلی گرفتهاند.
...ما هم سوار کالسکه شده راندیم رو به جنوب و مغرب،راه دور و درازی بود،همه درّه و ماهور امّا سبز و خرم و پرگل،در طرف دست چپ از دور توی درّه دهات«سیان علیا»50و «پندرجان»51و«آشیانه»52پیدا بودند،که باغات زیادی هم داشتند.در این بین که (43)نگارنده یک بار در حدود 28 سال قبل،یکی از این گونه مارهای کمیاب به رنگ گل شقایق و با نقش مربعهایی با خطوط سفیدرنگ در سرچشمهء روستای«نازی»از همین دهستان کیلومتری شمال خمین مشاهده کرده است.
(44)«سنگ»معیاری است برای میزان آب.
(45)منظور نسترن زرد و گل محمدی است.
(46)سفرنامهء ناصر الدین شاه به عراق عجم،ص 39-43.
(47)«ماهورزان»دهی از دهستان حمزهلو و در 23 کیلومتری شمال خمین واقع شده است.
(48)از روستاهای دهستان«مشکآباد»اراک.
(49)«انجدان»روستایی باستانی از دهستان مشکآباد اراک است.دربارهء انجدان رک: ابراهیم دهگان،ابو تراب هدایی،تاریخ اراک،ج 1،اراک 1329،انتشارات فرهنگ اراک،ص 158-160.
(50)از روستاهای دهستان حمزهلوی خمین.
(51)از روستاهای دهستان حمزهلوی خمین و 24 کیلومتری شمال خمین.
(52)از روستاهای دهستان حمزهلوی خمین.
میرفتیم یکدفعه دیدیم یک آهو از نزدیک کالسکه برخاسته بود،گیج بود،نمیدانست به کجا برود.»53
دکتر فووریه طبیب مخصوص ناصر الدین شاه هم به این سفر به طور فشرده اشاره کرده است:«بعد از طی چهار فرسخ راه از محلات به آبادی«ارّه»رسیدیم.در بین راه طرف دست راست از دو تا سه کیلومتر رشته کوهی بود طبقهطبقه مثل اینکه از پائین تا قله پلکان منظم ساخته باشند...از جلگه خاکآلود ارّه به کوهستان رفتیم که حاصلخیز و پرجمعیت به نظر میرسید،زیرا که چند آبادی مثل«خورآوند»و«خوکان»و«رودبار»54در اطراف آن دیده میشود.
بعد از سه ساعت راه رفتن با کالسکه در میان جادههای سخت و مزارع به آبادی «چوگان»رسیدیم...از اینجا تا«انجدان»سه فرسخ راه است...در راه شکار زیاد است چنانکه هنوز به کوه نرسیده،چند آهو از جلو ما گریختند.»55
سومین سفرنامه نویسی که از کمره عبور کرده و مسایل نسبة مبسوطی دربارهء این منطقه دارد چریکف روسی است که نمایندهء دولت روسیه در کمسیون تعیین حدود ایران و عثمانی و فردی نظامی بوده است و مسایل و راههای منطقه را بیشتر از نظر نظامی و سوق الجیشی بیان کرده است.
وی در سال 1850 م.(138 سال قبل)به ایران مسافرت کرده و در سفرش به اصفهان، چه به هنگام رفتن به اصفهان و چه در برگشت،از کمره گذشته و شرح نسبة مبسوط و دقیقی از دیدهها و شنیدههای خود را گزارش کرده است.
چریکف از بروجرد به اصفهان،از عمارت و لیلان و خمین گذشته و در برگشت از راه ورچه به سلطانآباد(اراک)پیش رفته است.
او در فصل«از بروجرد به گلپایگان»مینویسد:
«از راه سارین چه و حصار و عمارات56[هفته و عمارت]و دهات خرم- (53)سفرنامهء ناصر الدین شاه به عراق حجم،ص 43 و 44.
(54)منظور«رود باران»روستایی از دهستان مشکآباد اراک است.
(55)فووریه.سه سال در دربار ایران،ترجمهء عباس اقبال،تهران 1351،شرکت چاپ و انتشارات کتب ایران، ص 265 و 266.
(56)«دهی است از دهستان قره کهریز،بخش سربند،شهرستان اراک،دارای 456 تن سکنه.آب آن از چشمهء و رودخانه محلی«زهآب»تأمین میشود و محصول آن:غلات،بنشن.چغندرقند.انگور و سایر میوهها است(فرهنگ-
آباد57 ]Xorma?ba?d[ و خمین از بروجرد به گلپایگان میرود...»58
«و ازده خرمآباد الی خمین پنج فرسخ ملاحظه شده است.این مسافت را ما در هفت ساعت و پانزده دقیقه طی کردیم.و دو ساعت بعد از آن به رباط آمدیم.هنگامی که داخل ده شدیم،سر راه،سمت چپ،قبرستانی که سنگهای آن از آثار قدیمه است، ملاحظه نمودیم.طول یکی از ان سنگها دو ارشین و نیم بود و به خط کوفی نوشته شده بود. ولی فقط تاریخ آن را تشخیص دادیم که از سنهء ششصد و هجده هجری بود که مطابق است با هزار و دویست و چهل عیسوی.از زمانی که طایفهء سلسلهء سلجوقشاه سلطنت میکردند سنگ دیگر مانند تابوتی بود که روی او نوشته و منقش و حجاری شده بود.ولی از وضع او چنان معلوم میشد که آن سنگ از ایام قدیم نیست.طرح جدیدی داشت.در این قبرستان سنگهای دیگر نیز بود که مانند سنگهای قبرستان بود،ولی به نظر چنان میآمد که یکپارچه نبودند.در همان ده،در طرف دست راست،در درب خانهء اولی،چند سنگهای بزرگ تراشیده و59حجاری شده،ماندد دو خوابگاه تخت،بر روی هم گذارده بودند.ولی وقتی که داخل آن خانه شدیم،سنگهایی دیدیم که از سنگهای اول بهتر و مرغوبتر بوده و در کمال صفا نیز حجاری شده بود.دو سنگ به جهت تکیهگاه آن بود،که چهار آرشین طول و یک آرشین و نیم عرض داشت،و قطر آن شش گره بود.خطوط روی او به خط کوفی نوشته و حجاری شده بود.در روی یکی از آن سنگها بدین مضمون نوشته شده بود.(بسم اله الرحمن الرحیم فرمود که این بنا را برپا نماییم)باقی خطوط خوانده نشد.
سنگهایی که برای نشیمن گاه آن تخت،حجاری شده بود،همچنین به خطوط خفیتر نوشته شده و حجاری شده بود.قدری دورتر،سنگ دیگری بود که صورت دو شیر در آن حجاری شده بود،لکن خیلی بدترکیب حجاری کرده بودند.این سنگها از جنس قجغرافیایی ایران،جلد 2.)»[لغتنامهء دهخدا،ش 132،ص 304.]
(57)«دهی است جزء دهستان قره کهریز بخش سربند شهرستان اراک.واقع در 43 هزار گزی[43 کیلومتری]خاور آستانه،سر راه فرعی خمین به شاهزند،کوهستانی،سردسیر،آب از قنات و رودخانهء محلی،محصول:غلات و بنشن و پنبه و چغندرقند و انگور.شغل اهالی زراعت و گلهداری و قالیچه بافی.(فرهنگ جغرافیایی ایران،ج 2.)»[لغتنامهء دهخدا،ش 131،ص 472.]
(58)سیاحتنامهء مسیو چریکف،ترجمهء آبکار مسیحی،به کوشش علی اصغر عمران،تهران 1358،کتابهای جیبی، ص 54.
(59)همان منبع،ص 58.
سنگهایی است که ما در تختجمشید دیده بودیم.
یک پیرمردی از ساکنین آنجا ذکر کرد که بنای این ده از سی سال قبل گذارده شده است.و این سنگها را از زیر خاک درآورده،از جایی که به هیچوجه من الوجه آثار و علامات ساخت قدیم دیده نمیشد.از قراری که ذکر کردند،مردم قدیم ساکنین این ده، که اجداد مردمان حالیهء آنجا حساب میشوند از طایفهء لزگی60بودند و آنها را امیرتیمور گورکانی کوچانیده بدین صفحه آورده است،و لهجهء آنها مانند لهجهء جغتائی است.
ساکنین ده عمارت و ده خرمآباد نیز به زبان ترکی حرف میزنند،لکن آنها شیعه میباشند.کوههای دره که تمام میشود جای مسطحی دارد،که محال کزاز از محال کمره مجزا میشود.در این جای مسطح نزدیک به جاده،ده لیلی آباد است،و ساکنین آنجا چهل خانوار از ارامنه میباشند.در نزدیکی این زمین مسطح،سه پارچه دهات دیگر نیز معلوم گردیده،و به نظر میآید.ساکنین آن دهات نیز ارامنه میباشند.و در هر دهی پانزده خانوار ساکن میباشند.در این چهار پارچه دهات،هشتاد و پنج خانوار از ارامنه هستند،و اینها از نوه و نتیجهء آن ارامنهای هستند که شاه عباس از جلفای کنار رود ارس کوچانیده و به مکانهای متعدده ایران آنها را ساکن نموده است.اسامی این سه ده مزبور از قرار تفصیل است:داود آباد و کنهلر،61و کرچی باشی62.
در ده لیلی آباد،63کلیسای کوچکی است که دو نفر کشیش دارد که آنها در تحت حکم خلیفهء اصفهان میباشند.کوه موسوم به آشناور،64حدی است در محال سیلاخور و گلپایگان.درهء قره کاریز از ده حصار الی محال کمره ممتد است.از لیلی آباد بدان طرف، در این زمین مسطح و کوههایی که این زمین را احاطه کردهاند،دهات بسیاری میباشد.در آن قلعهای است موسوم به محمد آباد،و آن قلعه با چند پارچه دهات دیگر واقعه در آن جلگه، محال فریدون خان یاور خوانده میشود.در دور این دهات دیوارهای مرتفعی کشیده شده و در زاویهء بعضی از دیوارهای دهات برجی ساخته شده است،که اولاد خان مزبور در آنجا (60)سیاحتنامهء مسیو چریکف،ص 58.
(61)«کندا»به گویش ارمنی همان«کندلر»گویند.
(62)«قورچی باشی»قصبهای از دهستان دالایی خمین.
(63)«لیلان».
(64)«آشناخور».
ساکن میباشند.همهء اهل دهات مذکور از اولادان خان مزبور کمال رضایت را درباب سلوک و رفتار آنها دارند.بخصوص ارامنه،زیرا که آنها نسبت به اصول دین ارامنه کمال احترام را ظاهر میدارند.ولی احتمال میرود،از ترس سلیمان خان،حاکم لرستان،است، که اینطور با ارامنه رفتار مینمایند.زیرا که او نیز ارمنی است.مالیات محال کمره یکصد و بیست تومان است.عمدهء نقطهء این محال خمین است،و حاکم معین منفردی دارد.دو سال قبل عبور کردن از اینجا ممکن نبود،خاصه از برای فرنگیها؛زیرا که لرها همه راه را تاخت و تاز کرده،به سرقت خود کمال مراقبت را داشتند،و این محال نیز از دست لرها همیشه معذب بودهاند.بعد از فوت محمد شاه،لرها،ولایت را65زیاده از حد مغشوش کرده بودند.در این ضمن سه هزار نفر سواره و پیاده را جمعآوری کرده مستعد قتال و جدال مردمان اهل کمره گردیدند.لکن خود فریدون خان ساکنین دهات را از آن جمله نیز احضار کرده، سیصد نفر سواره و پیاده جمع کرد،و آنها را در تنگهء کوهی که محل عبور لرها بود،متوقف کرده،و آنها نیز انتظار ورود لرهای بی سروپا را داشتند.ولی لرها از تهیه و تدارکات فریدون خان که مطلع گردیدند،از ترس و بیم،سد خیال باطلهء آنها شده و روی به جمیله و همدان رفتند.
خمین از دور چشمانداز خیلی خوبی دارد.باغات در آنجا فراوان است.از دور کوه الوند،که پوشیده از برف است،و کوه انگشت لیس نیز دیده میشود.ساکنین آنجا پانصد خانوار میباشند،و اکثر درب خانهها سنگی میباشد.»66
«گلپایگان چهار فرسخی خمین واقع است.این مسافت را ما در پنج ساعت و نیم طی کردیم.این راه از پهلوی دره میرود،و از وسط کوههای الوند و انگشت لیس.از مکان مرتفعهء آنها،عبور مینماید.راه به قرار سه ساعت سربالا میرود،و در اینجا حدود کمره و گلپایگان شمرده میشود...
از کوه الوند،حرکت دادن توپخانه ممکن است،ولی عرادههای بزرگ در کمال سختی و اشکال عبور مینماید...این کوهها همیشه محل دزدها بوده است،مگر دو سال قبل دزدی و تاراج در این کوهها موقوف شده است...
وقتی شهرت داشت که قاطر خوب در محالات کمره یافت میشود و حالا این مسئله در (65)همان منبع،ص 59.
(66)سفرنامهء مسیو چریکف،ص 60.
تنزل است.»67
چریکف در فصل«از اصفهان به همدان»مینویسد:
«از اصفهان به همدان از راه خمین و سلطانآباد و حصار میرود...ا زخمین به سلطانآباد دو راه دارد،یکی از سمت یسار،و دیگری از طرف یمین.راه یسار از این قرار است:
از خمین الی رباط پنج فرسخ است.از رباط الی عمارت پنج فرسخ میباشد.از عمارت الی سلطانآباد هشت فرسخ است،که جملتان از خمین الی سلطانآباد هجده فرسخ میباشد.
راه یمین از این قرار است:
از خمین الی درچه68سه فرسخ است.از درچه الی هلی69چهار فرسخ است.از هلی الی سلطان آباد چهار فرسخ است.جملتان از خمین الی سلطان آباد یازده فرسخ میباشد.از گلپایگان به همدان دو راه دارد،یکی از سمت یسار،دیگری از سمت یمین میباشد.راه سمت یسار از این قرار است:
از گلپایگان الی ده خرمآباد شش فرسخ است.از ده خرمآباد الی عمارت سه فرسخ از عمارت الی حصار چهار فرسخ،از حصار الی پری چهار فرسخ،از پری الی دولتآباد چهار فرسخ.جملتان از گلپایگان الی همدان سی و سه فرسخ میباشد.
حدود محالات کمره از این قرار است:
از طرف مغرب کوه آشناور،70از طرف شمال مخروبهء مهالک و دهپائی71از طرف72 شمال مشرق کوهی که از ده فرسخی نمایان است،و از طرف جنوب کوه الوند میباشد.
اطلاعاتی که ما از کدخدای ده درچه73حاصل کردیم از قرار تفصیل ذیل است:
(67)همان منبع،ص 61-62.
(68)منظور«ورچه»است،شهرکی از دهستان حمزهلوی خمین و در 20 کیلومتری شمال باختر آن.
(69)گیلی روستائی مابین اراک و خمین و از دهستان مشکآباد اراک.
(70)«آشناخور»نام روستا و کوهی در جنوب غربی کمره و از دهستان چاپلق شرقی خمین.
(71)منظور از مخروبهء مهالک و دهپایی دانسته نشد.
(72)سیاحتنامهء مسیو چریکف،ص 74.
(73)«ورچه»
دو سال قبل طایفهء بختیاری درچه را خراب کردهاند.در سنهء هزار و هشتصدو چهل و هفت عیسوی،وقتی که خبر فوت محمد شاه انتشار یافت،اهل ده درچه میدانستند که کوهستانیهای آنجا به طرف ده مزبور تاخت خواهد آورد،و بدین واسطه به جهت حفظ و حراست خود مشغول تهیه و تدارکات لازمه بودند،از جمله تفنگ و باروت میخریدند،و دیوارهای اطراف ده را به طور مضبوط تعمیرات مینمودند.لکن بختیاریها فرصت نداده روز دیگر در زیر دیوارهای مزبور بیش از یکهزار نفر حاضر و آماده،مکمل و مسلح بودند. ساکنین ده مزبور به چند خانهای که دیوار داشت،پناه آورده خود را محفوظ نمودند.
از اهالی ده برای مقاتله و مجادله با یکهزار نفر بختیاری،فقط دوازده نفر تیرانداز پیدا شد.ولی این دوازده نفر با قلت جمعیت،به کثرت طایفهء اشرار بختیاری فایق آمده نگذاشتند که آنها وارد قریهء مزبور بشوند؛و در هنگام جنگ و جدال از اهل درچهء مزبوره شش نفر کشته گردید.و از طایفهء لرها بیش از شش نفر مقتول شد.بعد از اینکه آتش این فتنه فرو نشست،بختیاریها راه فرار را گرفته به منزل خود معاودت نمودند.چند وقت بعد،هفت هزار نفر لر برای غارت کردن این ده آمدند.چون اهالی ده مآل این جنگ را میدانستند که به کجا خواهد کشید،قبل از وقت از ده خارج شده به قلعهء آندومه74،که در نیم فرسخی ده بود،رفتند،و از آنجا به طایفهء لرها فایق و غالب آمده به مکان اولی خود،که درچه باشد، معاودت نمودند.لکن بختیاریها ده مزبور را خراب کرده،حتی المقدور آنچه از اموال درچه به دست آورده،به یغما بردند.در وقت این اجماع،لرها بعد از فراغت از قریهء درچه، دهات دیگر را در مدنظر گرفته بالاجماع قصد آنجا نموده به قدر قوه آنجا را نیز خراب کرده و اموالشان را بردند.بعد از اینکه اعلیحضرت ناصر الدین شاه بر تخت سلطنت جلوس فرمود،و جمیع طرق و شوارع و راههای بعیده امن شد،کدخدای درچه برای اخذ اموال منهوبه به تهران رفته که شاید راهی برای حصول مقصد و استرداد اموال اهالی قریه به دست بیاورد. لکن نوکرهای میرزا تقی خان امیر،از کدخدای مذکور برای اطلاع دادن به امیر یکصد تومان وجه میخواستند.کدخدا هم این مبلغ را نتوانست ادا نماید.لهذا زحمت او بیهوده گشته، ممکن نشد که از برای سکنهء ده درچه کاری از پیش ببرد.بعد از مدتی سلیمان خان که هیچ وقت به طایفهء لرها اعتنایی نداشت،پانصد تومان وجه نقد برای مدد معاش قریه از طایفهء (74)محل و نام فعلی«قلعه آندومه»مشخص نشد.
لرها وصول کرده به آنها تحویل داد.
نهم ماه نوامبر-ده درچه از ده کواره،75شش ساعت مسافت دارد.از ده درچه به سلطانآباد76دو راه است،یکی از سمت یمین،و دیگری از سمت یسار.راه طرف یمین از این قرار است:
از درچه الی میدانکه77نیم فرسخ،و از میدانکه تا هلی78یک فرسخ و از هلی الی سوارآباد یک فرسخ است.از سوارآباد الی سلطانآباد سه فرسخ است،ولی از کوه باید عبور نمود،و دهات این راهها معمور و آباد نمیباشد.
راه یسار از محال قره کهریز عبور مینماید و از محال کزاز میگذرد،و در بین راهها کوه ندارد.سکنهء این محال ترک میباشند و زبان ترکی حرف میزنند.از درچه الی آندزیا79 یک فرسخ است.از آندریا الی گلتپه یک فرسخ است.از گلتپه الی ذین کبود80یک فرسخ است.از دین کبود تا گلشنآباد یک فرسخ است.از گلشنآباد الی کواره نیم فرسخ است از سه ده الی سلطانآباد یک فرسخ است.جملتان از درچه الی سلطانآباد شش فرسخ و نیم میباشد.درهای که این دهات در آن واقع است،نیم فرسخ مسافت دارد،و زراعت خوبی در آن دره میشود.در بین راه به رأی العین ما دیدیم که خرمن پاییز را مشغول برداشتن و حمل و نقل بودند.»81
«در حدود سال 1307 قمری(101 سال قبل)دو نفر از مهندسین ایرانی(محمد حسن میرزا و علیخان)مسافرتی از تهران به فیروزآباد فارس نموده نقشهء کاملی از راه و شهر و قصبات و دهات و کوه و رودخانههای اطراف برداشته اطلاعات ذیقیمتی راجع به آنها... نگاشتهاند.»82
این دو نفر از طریق کهریزک حسنآباد قلعهء محمد علیخان:علیآباد،کوشک نصرت، (75)«گوار»دهی از دهستان حومهء اراک.
(76)اراک.
(77)میدانک.
(78)گیلی.
(79)اندرپا،دهی از دهستان حمزهلوی خمین.
(80)دینه کبود سفلی و دینه کبود علیا از دهستان قره کهریز اراک.
(81)سفرنامهء مسیو چریکف،ص 75-76.
(82)کیهان،جغرافیای طبیعی ایران،تهران،1311،ص 131.
منظریه،قم،طایقون،خلج،نیزار،خورهه و محلات به قریهء مزاین83رسیده و مشخصات آن را چنین یادداشت کردهاند:
«12-قریهء مزاین جزء کمره:
فاصله از محلات از راه ارغه ده پنج فرسنگ و ربع
وضع راه در صحرا و کمی ماهور و کنار رود گلپایگان
حرکت عراده در کمال راحت در صورت بنای پل
تعمیر راهسازی مختصری نزدیک رودخانه
آب مشروب و زراعت از رود گلپایگان و کمره و گوارا
مسکن اهالی در بیوت متفرقه و قلعهء مخروبه و عمارت اربابی
جمعیت 65 خانوار بومی و غریب
باغات و اشجار سوای قلیلی سنجد ندارد
زراعت بسیار ممتاز غله و تریاک و صیفی از هر قبیل.
نوع شکار کمی آهو و گاهی قوچ و میش دیده میشود.
هوای مصفا و تقریبا ییلاقیت دارد.
مسجد و حمام مختصری دیده شد.
سیورسات باید از کمره حمل شود.»84
این دو مهندس سپس از طریق«حسن فلک»به گلپایگان رفته و به مسافرت خود تا فیروزآباد فارس ادامه دادهاند.
جکسن استاد دانشگاه کلمبیا نیز که در سال 1903(85 سال قبل)به ایران و آسیای میانه سفر کرده است،در سفرنامهء خود که عنوان اصلی آن«ایران در گذشته و حال» میباشد،مطالب اندک اما جالبی دربارهء شخصیت و رفتار یک کشیش ارمنی و یک خان خمینی دارد.
جکسن از طریق همدان سه روزه به لیلان رسیده است.شب اول در«بنج»85شب دوّم در«حصار»و شب سوم«لیلهاهان»(گیلان).
(83)«مزاین»دهی است از دهستان گلهزن و 33 کیلومتری خاور خمین.
(84)همان منبع،ص 137.
(85)دهی از دهستان شهرستان ملایر و 15 کیلومتری شمال شهر ملایر.
«شب سومین روز را در«لیلهاهان»توقف کردیم که سکونتگاه حدود 1000 خانوار بود86و به استنباط من اکثرا ارمنی بودند.در اینجا با کشیش محلی،حضرت رابین یوسف که مسئول تبلیغ دینی در میان اهالی بود آشنا گشتم.
او زبان انگلیسی را که در میسیون رضائیه آموخته بود خیلی خوب صحبت میکرد و تا آن حد اروپایی شده بود که کارتپستالهای یادگاری خارجی را جمع میکرد و از من خواهش کرد که کارتی از آمریکا بر آلبوم او بیفزایم و من تقاضای او را قبل از آنکه سال به سر رسد برآورد ساختم.وی اطلاعات سودمندی دربارهء راهی که روز بعد در پیش داشتیم به من داد و به من توصیه کرد که راه طولانیتر را در پیش گیرم.زیرا راه کوتاهتر در آن ایام مأمن راهزنان شده بود و در آنجا چندین کاروان را لخت کرده بودند.»87
«روز دیگر پگاه راه افتادیم و قبل از ساعت هشت به خمین رسیدیم.در آنجا مرا به خانهء بزرگ محل بردند.حیاط خانهء او پر از نوکر مستخدم بود،ولی خودش هنوز از خواب برنخاسته بود،اما،پیغام داد که چند دقیقهء بعد حاضر است مرا بپذیرد و به راستی چند دقیقهء بعد مرا با خوشروئی و خوشامد گوئی به حضور پذیرفت.طرز سلوک و رفتار وی شرقی بود، اما لباسهایش بیشتر اروپائی بود تا ایرانی و ساعت مچیش را طوری بسته بود که نمایان باشد.کلاه پشمی سیاه او کاملا ایرانی و به شکل سرپوشهای گوی مانند عهد ساسانی بود،و من ملاحظه کردم که این نوع کلاه از مشخصات خاص مردم این ناحیه است.به عنوان مهماننوازی دستور داد برایم چای آوردند و سئوالات متعددی از من کرد تا آنکه زمان رفتن رسید و من از وی اجازهء مرخصی خواستم.او دو نفر سوار مسلح همراه من کرد تا در قسمتی از راه که کمینگاه راهزنان بود محافظ ما باشند.این محافظان فایدهای برای ما نداشتند جز آنکه گاه و بیگاه اسبهای خود را در اطراف دستهء ما به جست و خیز وا میداشتند و گردو خاک برپا میکردند و به سوی راهزنان خیالی که میگفتند در میان تپهها پنهان هستند تیر میانداختند.چون از آخرین گردنه گذشتیم بسیار خوشحال شدم که از شر (86)این عدد بسیار مبالغهآمیز است،گرچه استنباط وی درباره ارمنی بودن اکثریت جمعیت لیلان درست بوده است.شاید جکسن آمار یک هزار خانوار را برای کلیهء خانوادههای ارمنی کمره شنیده است.آمار بسیار دقیقی که از خانوادهای ارمنی لیلان از حدود نیمقرن پیش در دست است جمعیت ارمنی لیلان 173خانوار و 911 نفر بوده است و کل خانوادههای ارمنی کمره 626 خانوار بوده است.جمعیت لیلان در 1328،1674 نفر و در 1345،900 نفر بوده است.
(87)سفرنامهء جکسن،ترجمهء منوچهر امیری و فریدون بدرهای،انتشارات خوارزمی؛تهران 1352،ص 290.
این ملا زمان راحت و بدون آنها به دشتی که شهر گلپایگان در آن قرار داشت سرازیر گشتیم.»88*
(88)سفرنامهء جکسن،ص 290.
(*)از آنجا که این نوشته،بخشی از دو جلد کتاب به نام«نامهء کمره»بوده و نگارنده تا حد امکان در پی تکمیل کار میباشد،لذا از خوانندگان فاضل و فرهنگ دوست خواهشمند است،چه در زمینهء سفرنامههایی که احیانا به دست نگارنده نرسیده و چه از نظر منابع و نوشتههای چاپ نشده و اسناد و اسناد و عکس و غیره دربارهء این منطقه چنانچه اطلاعات و اسنادی در دست دارند،به شیوهء مرضیهء یاریگری و فرهنگ پروری،وجود اینگونه اسناد و اطلاعات را از طریق تهران،صندوق پستی شمارهء 147/17445 با نگارنده در میان نهند.بدیهی است که از این اطلاعات و اسناد و عکسها به نام صاحبان و یاری دهندگان بزرگوار استفاده خواهد.شد.انشا اللّه.
(به تصویر صفحه مراجعه شود)یک برگ بلیط مسافرت با اتومبیل مربوط به حدود 60 سال پیش،چاپ چاپخانه مجلس. ساختمانی که تصویر آن بر روی بلیط چاپ شده و دارای کچبریهای نفیس بوده،اکنون به کلی ویران شده است.
(به تصویر صفحه مراجعه شود)فتوای اسقف جلفای اصفهان(با گرات و ارتاپت و ارتازاریان)
در سفارش ارامنه روستای«لیلان»دربارهء تأسیس مدرسه(تاریخ 22 سپتامبر 1908 (1287)،در صفحهء نخست دفتر هیأت مؤسس دبستان لیلان.
(به تصویر صفحه مراجعه شود)یک نقشهء نظامی مربوط به 73 سال قبل(1335 هـ.ق)،که سنگربندی و آرایش دفاعی اطراف شهر خمین را در یکی از آخرین هجومهای یاغیان و اشرار(هجوم سواران رجبعلی یاغی معروف)نشان میدهد.این جنگ حدود یک هفته(اواخر اسفند و اوایل نوروز)ادامه مییابد و با رسیدن 400 سوار کمکی سالار اعظم!،یاغیان از خمین فرار کرده و به غارت دلیجان و نراق میروند.
از اسناد خانوادگی آقای بهمن محتشمی
شرح ذیل و اماکن نقشه
الف.شرح ذیل نقشه:
علامت نقاطی که باید سنگر باشد اقلامی است که دور آن با مرکب بنفش کشیده شده است و حرف میم علامت مهم بودن مکان است.
ب-نام امکان و محل سنگرها
1-انتهای باغات.
2-دنبره.
3-بوجه
4-باغات وسط اراضی شهریار.
5-سنگر زمینی.
6-قلعهء شهریار.
7-خانههای علی.
8-پل.
9-ریگینه.
10-سنگر زمینی.
11-شرق شاهین.
12-باغچهء صادق خان.
13-کنج باغچه محمد حسینخان.
14-خانههای حاج فریدون.
15-برج فوق طاقی.
16بالاخانه و خانهء حاج اللّه کرم.
17-خانهء کربلائی خانجان.
18-بالاخانهء مهدیقلی خان.
19-منزل محسن خانی.
20-حاج مراد علی.
21-حاج قنبر علی.
22-گوشه.
23-باغ شهربان.
24-آسیاب مرحوم میرزا محسن.
25-باغچهء مصطفی قلیخان.
26-حاج محمد حسنخان.
27-خانههای آقایان و اشخاص متفرقه.
28-عمارت حضرت آقای مرتضی.
29-قهوهخانه.
30-بالاخانهء باقر.
31-باغات انتهای خمین.
32-سنگر زمینی.
33-باغچهء آقا.
34-دروازهء کوچهء سبزیکار.
35-بازار و غیره.
36-منزل چال.
37-دیوار خالی از سکنه.
38-باغ حضرت مستطاب اجل آقای حاجی خان.
39-عمارت مصطفی قلیخان.
40-بالاخانهء مرحوم کربلائی محمد اسماعیل.
41-رنگرزی.
42-چالهء نخل.
43-تیمچهء کهنه.
44-تیمچهء حمزه.
45-تیمچهء نو.
46-باغچه چال.
47-سرای ناظم.
48-سرای جدید مرحوم غلامرضا خان.
49-تلگرافخانه.
50-عمارت مرحوم غلامرضا خان.
51-محمد علی خان.
52-خانهء میرزا محمد خان.
53-خانهء حاج شیخ.
54-تکیه.
55-آقای شمس.
56-قهوه خانهء بزرگ.
57-باغچه سابق حاج محمد میرزا خان
58-سرای جدید الاحداث. حاج محمد رضا.
59-ادارهء سابق گاندارم.
60-زمین دیوار کشیده مزروعی میرزاحمد.
61میرزا خان.
62-علی حاج اسماعیل.
63-خانهء عباس حاج ماشاالله.
64-باغ آقای حاجی خان.
65-امامزاده بزرگ علیه السلام.
66کربلایی رضا باغبان.
67-باقر ملا طاهر.
68-سرای جدید غلامعلی خان.
69-برج حاج حسینعلی.
70-نصر الله چراغعلی.
71-باغچهء مشهدی هاشم.
72-سرای کهنه مرحوم غلامرضا خان.
73-امامزاده محمد علیه السلام.
74-قلعهء محسن آباد.
75-عمارت باغ نو.
(به تصویر صفحه مراجعه شود)صورت جمع خرج بنایی کالسکه خانهء عمارت اربابی و غیره از میشیجان سفلی خمین.
نقشهء پراکندگی منابع آب بجز آب رودخانه در دشت خمین1(به تصویر صفحه مراجعه شود) (1)محمد اسماعیل ناصحی،«اثرات اقتصادی-اجتماعی تغییر نظام بهرهبرداری از آب در دشت خمین نشریهء آب ش 4(اسفند ماه 1363).ص 43.
(به تصویر صفحه مراجعه شود)1-منزل پدری حضرت امام رضوان الله علیه.
عکس از آقای رضا سرافرازی.
(به تصویر صفحه مراجعه شود)2-منزل پدری حضرت امام،از زاویهای دیگر.
عکس از آقای رضا سرافرازی.
(به تصویر صفحه مراجعه شود)3-خمین.شاهزاده ابوطالب.
(به تصویر صفحه مراجعه شود)4-خمین.قلعهء خوانین.در ورودی عمارت سالار محتشم.
(به تصویر صفحه مراجعه شود)5-خمین.قلعهء خوانین.
6-خمین.بازماندهء یک کاروانسرای قدیمی(کاروانسرای حاج منیژه خانم)
پاییز 1364.عکس از آقای سرافرازی.