چرا ما تنبل شده ایم؟!

دکتر مرتضی فرهادی یکی از معدود جامعه شناسان و مردم شناسان ماست که حدود 50 سال در زمینه فرهنگ کار و ریشه های تاریخی آن در سنت و فرهنگ و تمدن ما به تحقیق و پژوهش مشغول بوده است. برای ریشه یابی تنبلی فردی و اجتماعی امروزی انسان ایرانی به سراغ این استاد تمام دانشکده […]

دکتر مرتضی فرهادی یکی از معدود جامعه شناسان و مردم شناسان ماست که حدود 50 سال در زمینه فرهنگ کار و ریشه های تاریخی آن در سنت و فرهنگ و تمدن ما به تحقیق و پژوهش مشغول بوده است. برای ریشه یابی تنبلی فردی و اجتماعی امروزی انسان ایرانی به سراغ این استاد تمام دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی رفته ایم.

–    آقای دکتر! آیا اصلا شما قبول دارید که ما ایرانی ها تنبل هستیم؟
ببینید سوال را به این شکل قبول ندارم. باید بپرسید آیا قبول دارید ما تنبل شده ایم؟یعنی در اینکه ما تنبل هستیم  شکی نیست.اما مهمتراین است که بفهمیم چرا ما تنبل شده ایم؟ به نظر من دو پاسخ به این پرسش تا کنون داده شده است.تعداد زیادی صفت تنبلی را به تاسی از نظریات شرق شناسان و نیز نظریه مدرنیزاسیون جزو ذاتیات ایرانیان و اصالتا انسان شرقی می دانند و البته دلایل جغرافیایی و نژادی و تاریخی هم برای آن ذکر می کنند. از نظر این گروه، انسان شرقی ذاتا تنبل، تک رو، دروغگو، خشونت طلب و… است.اما وقتی این ادعاها را به محک تاریخ می سپاریم می بینیم که نه تنها اینگونه نبوده بلکه  طرح و پذیرش چنین ادعاهایی زمینه ساز ورود استعمار به کشور ما بوده است چون از این نظر ایرانی نمی توانسته است که حتی به تمشیت امور معیشت روزمره خود بپردازد چه برسد به اینکه بتواند برای سرنوشت ملی خود تصمیم بگیرد و اقدام کند.

اما یک نظر دیگر وجود دارد که مدعی است اتفاقا با بررسی های تاریخی مشخص می شود که کار و تلاش از صفات تحسین شده فرهنگ ایرانی ما تا همین سده های پیش بوده است و تمام پژوهش های مردم شناسانه بنده در 50 سال گذشته این نظر را تایید می کند. اما از یک زمان به بعد کم کم دچار« بیماری تنبلی» شدیم. جالب این است که اتفاقا کار یک امر مذموم و دست دوم در تفکر غربی در طول تاریخ بوده است ولی از یک دوران به بعد این تفکر اصلاح می شود.

–     حالا چه فرقی می کند ذاتا تنبل باشیم یا اخیرا تنبل شده باشیم؟ بالاخره ما فعلا تنبل هستیم!
برای یک مردم شناس که به دنبال آسیب شناسی اجتماعی است و می خواهد نسخه بپیچد این فوق العاده مهم است؛ مثل پزشکی که دانستن تاریخ بیماری مریض برای او اهمیت دارد. و این یک سوال اساسی است که چرا با وجود نگاه ویژه به کار در فرهنگ تمدن و اندیشه های فلسفی شرقی، ما مسلمانان و بویژه ما ایرانیان امروز از کار و کوشش بازمانده ایم و کشورهای غربی با وجود نفرت ها و دیدگاهها  تاریخی خوار کننده کار و نظام برده داری- استعماری شان، امروز نسبت به ما، چنین اهل کار و کوشش شده اند؟

–    یعنی شما اعتقاد دارید نسبت به «کار» یه جابه جایی فرهنگی در فرهنگ غربی و فرهنگ ایرانی صورت گرفته است؟! می شود این را قدری بیشتر توضیح دهید؟
ببینید ارسطو معلم اول تمدن جدید غرب است.یعنی به طور عمده نگاه ارسطویی به عالم باعث ایجاد تمدن جدید شده است. ارسطو کار و حرکت را در جوهره اشیاء نمی بیند. از نظر او کار و حرکت ازعَرَضیات مواد است و نه در جوهر مواد.اما در فرهنگ ایرانی و اسلامی کار و حرکت را امری جوهری می دانسته اند. مثل ملاصدرا که به حرکت جوهری اعتقاد داشته است.یا مثلا زرتشت کشاکش در طبیعت را قانون طبیعت می دانشته است.اصلا در تفکر ادیان ایرانی چه در پیش از اسلام و چه در آیین مقدس اسلامی همه هستی در کارند.

–     عَرَضی دانستن کار یا جوهری دانستن آن چه تفاوتی دارد؟
در دایره المعارف آمریکانا «کار ، فعالیت بدنی یا فکری انسانی در جهت رسیدن به هدفی غیر از لذت بردن از نفس کار » تعریف شده است.در این صورت کارتنها یک فعالیت فیزیکی و  فیزیولوژیک است و تنها در صورتی از نظر اقتصادی مقرون به صرفه است که 1- مولد باشد،2-فایده بخش باشد،3-جهت دار باشد،4- الزامی باشد 5- دربرابر مزد یا پاداش باشد و6- هدفی به جز لذت نفس داشته باشد. بدین ترتیب از نظر بسیاری از اقتصاددانان، بسیاری از کارها حتی کارهای فایده بخشی که مستقیم یا غیر مستقیم در تولید ثروت نقشی نداشته باشد کار به شمار نمی آید.فعالیت های خانوادگی ، اجتماعی و مذهبی و … کار به حساب نمی آیند. اگر کننده کار از آن لذت ببرد کار محسوب نمی شود. به عبارت دیگر تمدن غربی انگار ، کار بدون زجر، خلاقانه و دل انگیز را کار به شمار نمی آورد. البته این هم به نظام برده داری کهن و دوران استعماری و هم  کار در جامعه صنعتی سوداگری بر میگردد و هم به آیین ها و فلسفه غربی.

–    اگر من درست متوجه شده باشم شما می خواهید بگویید که در ذات تاریخ و تمدن و فلسفه غربی کار امری مذموم و تلخ و … اینها بوده است؟
بله

–    من متوجه نمی شوم که این چه ارتباطی با نظام برده داری وکار در جامعه صنعتی و … دارد؟
برای روشن شدم بحث ما ابتدا باید ریشه های این قضیه را برای شما بیان کنم. در ادبیات شفاهی یونانیان ما به دوره هایی بر می خوریم که به عصر طلایی معروف است که در آن غله بی مرارت شخم زدن، بدون بذر افشانی، و بی هیچ زحمتی از زمین می رویید و زندگی همه جانوران متکی به میوه ها و گیاهان بود  و مردان و زنان نیز جز خوردن و آشامیدن و پرسه زدن در باغهای زیبای جهان کاری نداشتند ولی بعدا به عصر سیمین رسید که فساد و تباهی و… همه جا را فرا گرفت.

همچنین یونانی ها تصور می کردند که خدایان بر فراز کوه المپ زندگی ای شبیه اشراف بر روی زمین دارند. خدایان همیشه لباسهای فاخری بر تن داشتند که مدام در حال عیش و نوش هستند. به قول ویل دورانت هیچ قومی خود را چنین شبیه و نزدیک به آدمیان تصور نکرده است.این هماهنگی شدید بین خدایان و فرزندان خود شیفته آنان یعنی یونانیان باستان شرایط را برای اشرافی گری،برده داری، نفرت و گریز از هر گونه کار مولد و یدی هموار می کرد.خدایان یونانی انتخاب فرهنگ و زندگی اجتماعی آنان بود و یمی توانست نظام سیاسی-اقتصادی آنان را  هم حمایت و پشتیبانی کند.

این ادبیات بعدا در فلسفه و فیزیک ارسطویی نمود یافت که اشاره کردیم از نظر او کار و حرکت امری عَرَضی است و نه ذاتی. از نظر ارسطو شهر بر سایر جوامع، یونانیان بر سایر مردمان جهان (بربرها)! مقام شهریار و سیاستمداران بر سایران، فرمان دهندگان بر فرمانبران،برده داران بر بندگان،مردان بر زنان،مالکیت خصوصی بر مالکیت عمومی،حکومت پادشاهی بر دموکراسی و کار فکری بر کار بدنی و نابرابری بر برابری رجحان دارد.

از همین جا بحث برده داری و استثمار توجیه می شود.چون از نظر ارسطو یک عده باید فرمان ده باشند و یک عده نیز برای فرمان بردن و کار آفریده شده اند.پس کار برای انسانهای پست و درجه دوم است. انسان یونانی باید بتواند این پَست ها را به خدمت خود در آورد. از طرف دیگر غیر یونانیان “بَربَر” بوده اند،یعنی کسانی که اصالتا باید مزدور یونانیان باشند.
می دانیم که در رنسانس یکی از کارها بازگشت به فلسفه سیاسی و فیزیکی ارسطو بود. یعنی همین نگاه عرضی و دست دوم به کار است که زمینه ساز استعمار اروپایی و غارت در قسمتهای دیگر جهان می شود.

–    دیدگاهها نسبت به کار در فرهنگ باستان ایرانی چگونه بوده است؟
در منابع زرتشتی نه تنها کار مولد انسانها شدید ستوده می شد حتی حیواناتی مثل گاو کار، سگ گله نیز مورد ستایش و حمایت قرار می گرفته اند. در تاریخ اساطیری ایران شاهان بزرگ مثل کیومرث و جمشید و منوچهر و… ، آغاز گر و مخترع و مشوق پیشه ها و کارهای تولیدی بوده اند. مثلا در این اسطوره ها گفته شده که “منوچهر اولین کسی بود که دهقانی را پدید آورد و بر هر دهی دهگانی گماشت” و پس از اسلام نیز همچنان که خواهیم دید جای آنها را پیامبران و اولیاءالله و پیران پیشکسوت گرفته اند که نشان دهنده منزلت و قداست کار در فرهنگ ایرانی است.

یا مثلا بلعمی در تاریخ خود گفته  که :” نخستین کس که تخته ببرید و از درختان در کرد خانه ها را، هوشنگ بود و کان های زر وسیم و مس و آهن بیرون آورد”. یا جمشید که “جمعی ساختن تیر و کمان را از اختراعات او برشمرده اند
می بینید فرق است بین فرهنگی که که کار یدی را تحقیر می کند و فرهنگی که کارهای بزرگ رابه پادشاهان اساطیری خود و یا به پیامبران بزرگ خود نسبت می دهد.در ضمن این پادشاهان غالبا پادشاهان ستوده نخستین منابع دینی ایرانیان نیز بوده اند. در متون زرتشتی کوشندگی و کردارهایی که آبادانی زمین را به همراه داشته اند ستوده شده اند و آبادگران زمین مثل رمه داران، کشاورزان،پیشه وران ستایش شده اند. همینطور در «مهریشت» یکی از پاداشها به کسانی که به مهر دروغ نگویند فرزند کوشا است.

در عهدین خدای یهودی و مسیحی بعد از شش روز آفرینش زمین و آسمان دست از کار می کشد و استراحت می کند اما خدای قرآن نه تنها دست از کار نمی کشد بلکه (کل یوم هو فی اشان) همیشه در حال کار و خلق مداوم است.

دکتر مرتضی فرهادی یکی از معدود جامعه شناسان و مردم شناسان ماست که حدود 50 سال در زمینه فرهنگ کار و ریشه های تاریخی آن در سنت و فرهنگ و تمدن ما به تحقیق و پژوهش مشغول بوده است. برای ریشه یابی تنبلی فردی و اجتماعی امروزی انسان ایرانی به سراغ این استاد تمام دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی رفته ایم.

–    آقای دکتر!آیا اصلا شما قبول دارید که ما ایرانی ها تنبل هستیم؟
ببینید سوال را به این شکل قبول ندارم. باید بپرسید آیا قبول دارید ما تنبل شده ایم؟یعنی در اینکه ما تنبل هستیم  شکی نیست.اما مهمتراین است که بفهمیم چرا ما تنبل شده ایم؟ به نظر من دو پاسخ به این پرسش تا کنون داده شده است.تعداد زیادی صفت تنبلی را به تاسی از نظریات شرق شناسان و نیز نظریه مدرنیزاسیون جزو ذاتیات ایرانیان و اصالتا انسان شرقی می دانند و البته دلایل جغرافیایی و نژادی و تاریخی هم برای آن ذکر می کنند. از نظر این گروه، انسان شرقی ذاتا تنبل، تک رو، دروغگو،خشونت طلب و… است.اما وقتی این ادعاها را به محک تاریخ می سپاریم می بینیم که نه تنها اینگونه نبوده بلکه  طرح و پذیرش چنین ادعاهایی زمینه ساز ورود استعمار به کشور ما بوده است چون از این نظر ایرانی نمی توانسته است که حتی به تمشیت امور معیشت روزمره خود بپردازد چه برسد به اینکه بتواند برای سرنوشت ملی خود تصمیم بگیرد و اقدام کند.

اما یک نظر دیگر وجود دارد که مدعی است اتفاقا با بررسی های تاریخی مشخص می شود که کار و تلاش از صفات تحسین شده فرهنگ ایرانی ما تا همین سده های پیش بوده است و تمام پژوهش های مردم شناسانه بنده در 50 سال گذشته این نظر را تایید می کند. اما از یک زمان به بعد کم کم دچار« بیماری تنبلی» شدیم. جالب این است که اتفاقا کار یک امر مذموم و دست دوم در تفکر غربی در طول تاریخ بوده است ولی از یک دوران به بعد این تفکر اصلاح می شود.

–    حالا چه فرقی می کند ذاتا تنبل باشیم یا اخیرا تنبل شده باشیم؟ بالاخره ما فعلا تنبل هستیم!
برای یک مردم شناس که به دنبال آسیب شناسی اجتماعی است و می خواهد نسخه بپیچد این فوق العاده مهم است؛ مثل پزشکی که دانستن تاریخ بیماری مریض برای او اهمیت دارد. و این یک سوال اساسی است که چرا با وجود نگاه ویژه به کار در فرهنگ تمدن و اندیشه های فلسفی شرقی، ما مسلمانان و بویژه ما ایرانیان امروز از کار و کوشش بازمانده ایم و کشورهای غربی با وجود نفرت ها و دیدگاهها  تاریخی خوار کننده کار و نظام برده داری- استعماری شان، امروز نسبت به ما، چنین اهل کار و کوشش شده اند؟

–    یعنی شما اعتقاد دارید نسبت به «کار» یه جابه جایی فرهنگی در فرهنگ غربی و فرهنگ ایرانی صورت گرفته است؟! می شود این را قدری بیشتر توضیح دهید؟
ببینید ارسطو معلم اول تمدن جدید غرب است.یعنی به طور عمده نگاه ارسطویی به عالم باعث ایجاد تمدن جدید شده است. ارسطو کار و حرکت را در جوهره اشیاء نمی بیند. از نظر او کار و حرکت ازعَرَضیات مواد است و نه در جوهر مواد.اما در فرهنگ ایرانی و اسلامی کار و حرکت را امری جوهری می دانسته اند. مثل ملاصدرا که به حرکت جوهری اعتقاد داشته است.یا مثلا زرتشت کشاکش در طبیعت را قانون طبیعت می دانشته است.اصلا در تفکر ادیان ایرانی چه در پیش از اسلام و چه در آیین مقدس اسلامی همه هستی در کارند.

–     عَرَضی دانستن کار یا جوهری دانستن آن چه تفاوتی دارد؟
در دایره المعارف آمریکانا «کار ، فعالیت بدنی یا فکری انسانی در جهت رسیدن به هدفی غیر از لذت بردن از نفس کار » تعریف شده است.در این صورت کارتنها یک فعالیت فیزیکی و  فیزیولوژیک است و تنها در صورتی از نظر اقتصادی مقرون به صرفه است که 1- مولد باشد،2-فایده بخش باشد،3-جهت دار باشد،4- الزامی باشد 5- دربرابر مزد یا پاداش باشد و6- هدفی به جز لذت نفس داشته باشد. بدین ترتیب از نظر بسیاری از اقتصاددانان، بسیاری از کارها حتی کارهای فایده بخشی که مستقیم یا غیر مستقیم در تولید ثروت نقشی نداشته باشد کار به شمار نمی آید.فعالیت های خانوادگی ، اجتماعی و مذهبی و … کار به حساب نمی آیند. اگر کننده کار از آن لذت ببرد کار محسوب نمی شود. به عبارت دیگر تمدن غربی انگار ، کار بدون زجر، خلاقانه و دل انگیز را کار به شمار نمی آورد. البته این هم به نظام برده داری کهن و دوران استعماری و هم  کار در جامعه صنعتی سوداگری بر میگردد و هم به آیین ها و فلسفه غربی.

–    اگر من درست متوجه شده باشم شما می خواهید بگویید که در ذات تاریخ و تمدن و فلسفه غربی کار امری مذموم و تلخ و … اینها بوده است؟
بله

–    من متوجه نمی شوم که این چه ارتباطی با نظام برده داری وکار در جامعه صنعتی و … دارد؟
برای روشن شدم بحث ما ابتدا باید ریشه های این قضیه را برای شما بیان کنم. در ادبیات شفاهی یونانیان ما به دوره هایی بر می خوریم که به عصر طلایی معروف است که در آن غله بی مرارت شخم زدن، بدون بذر افشانی، و بی هیچ زحمتی از زمین می رویید و زندگی همه جانوران متکی به میوه ها و گیاهان بود  و مردان و زنان نیز جز خوردن و آشامیدن و پرسه زدن در باغهای زیبای جهان کاری نداشتند ولی بعدا به عصر سیمین رسید که فساد و تباهی و… همه جا را فرا گرفت.

همچنین یونانی ها تصور می کردند که خدایان بر فراز کوه المپ زندگی ای شبیه اشراف بر روی زمین دارند.خدایان همیشه لباسهای فاخری بر تن داشتند که مدام در حال عیش و نوش هستند. به قول ویل دورانت هیچ قومی خود را چنین شبیه و نزدیک به آدمیان تصور نکرده است.این هماهنگی شدید بین خدایان و فرزندان خود شیفته آنان یعنی یونانیان باستان شرایط را برای اشرافی گری،برده داری، نفرت و گریز از هر گونه کار مولد و یدی هموار می کرد.خدایان یونانی انتخاب فرهنگ و زندگی اجتماعی آنان بود و یمی توانست نظام سیاسی-اقتصادی آنان را  هم حمایت و پشتیبانی کند.

این ادبیات بعدا در فلسفه و فیزیک ارسطویی نمود یافت که اشاره کردیم از نظر او کار و حرکت امری عَرَضی است و نه ذاتی. از نظر ارسطو شهر بر سایر جوامع، یونانیان بر سایر مردمان جهان(بربرها)! مقام شهریار و سیاستمداران بر سایران، فرمان دهندگان بر فرمانبران،برده داران بر بندگان،مردان بر زنان،مالکیت خصوصی بر مالکیت عمومی،حکومت پادشاهی بر دموکراسی و کار فکری بر کار بدنی و نابرابری بر برابری رجحان دارد.

از همین جا بحث برده داری و استثمار توجیه می شود.چون از نظر ارسطو یک عده باید فرمان ده باشند و یک عده نیز برای فرمان بردن و کار آفریده شده اند.پس کار برای انسانهای پست و درجه دوم است. انسان یونانی باید بتواند این پَست ها را به خدمت خود در آورد. از طرف دیگر غیر یونانیان “بَربَر” بوده اند،یعنی کسانی که اصالتا باید مزدور یونانیان باشند.
می دانیم که در رنسانس یکی از کارها بازگشت به فلسفه سیاسی و فیزیکی ارسطو بود. یعنی همین نگاه عرضی و دست دوم به کار است که زمینه ساز استعمار اروپایی و غارت در قسمتهای دیگر جهان می شود.

–    دیدگاهها نسبت به کار در فرهنگ باستان ایرانی چگونه بوده است؟
در منابع زرتشتی نه تنها کار مولد انسانها شدید ستوده می شد حتی حیواناتی مثل گاو کار، سگ گله نیز مورد ستایش و حمایت قرار می گرفته اند. در تاریخ اساطیری ایران شاهان بزرگ مثل کیومرث و جمشید و منوچهر و… ، آغاز گر و مخترع و مشوق پیشه ها و کارهای تولیدی بوده اند. مثلا در این اسطوره ها گفته شده که “منوچهر اولین کسی بود که دهقانی را پدید آورد و بر هر دهی دهگانی گماشت” و پس از اسلام نیز همچنان که خواهیم دید جای آنها را پیامبران و اولیاءالله و پیران پیشکسوت گرفته اند که نشان دهنده منزلت و قداست کار در فرهنگ ایرانی است.

یا مثلا بلعمی در تاریخ خود گفته  که :” نخستین کس که تخته ببرید و از درختان در کرد خانه ها را، هوشنگ بود و کان های زر وسیم و مس و آهن بیرون آورد”. یا جمشید که “جمعی ساختن تیر و کمان را از اختراعات او برشمرده اند”
می بینید فرق است بین فرهنگی که که کار یدی را تحقیر می کند و فرهنگی که کارهای بزرگ رابه پادشاهان اساطیری خود و یا به پیامبران بزرگ خود نسبت می دهد.در ضمن این پادشاهان غالبا پادشاهان ستوده نخستین منابع دینی ایرانیان نیز بوده اند. در متون زرتشتی کوشندگی و کردارهایی که آبادانی زمین را به همراه داشته اند ستوده شده اند و آبادگران زمین مثل رمه داران، کشاورزان،پیشه وران ستایش شده اند. همینطور در «مهریشت» یکی از پاداشها به کسانی که به مهر دروغ نگویند فرزند کوشا است.

در عهدین خدای یهودی و مسیحی بعد از شش روز آفرینش زمین و آسمان دست از کار می کشد و استراحت می کند اما خدای قرآن نه تنها دست از کار نمی کشد بلکه (کل یوم هو فی اشان) همیشه در حال کار و خلق مداوم است.

مطالب مرتبط