فصل‏نامه علوم اجتماعی، شماره 46
بازتاب آموزه هاي ديني در فرهنگ ايرانی و بنيادهاي دگريار ناهمتراز

چکیده وقتي حركات عضلاني آدمي (تكنيك هاي بدن) به قول «مارسل موس» پديده اي فرهنگي اند، آنگاه رفتارهاي مشاركتي و ضد مشاركتي آدمي از همكاري ايثارگرايانه تا جنگ و ستيز خودخواهانه، بي شك اموري فرهنگي به شمار مي آيند. از سوي ديگر بين فرهنگ ها و آموزه هاي ديني ارتباطي دراز هنگام و متقابل وجود […]

چکیده

وقتي حركات عضلاني آدمي (تكنيك هاي بدن) به قول «مارسل موس» پديده اي فرهنگي اند، آنگاه رفتارهاي مشاركتي و ضد مشاركتي آدمي از همكاري ايثارگرايانه تا جنگ و ستيز خودخواهانه، بي شك اموري فرهنگي به شمار مي آيند. از سوي ديگر بين فرهنگ ها و آموزه هاي ديني ارتباطي دراز هنگام و متقابل وجود دارد. و فرهنگ ايراني يكي از نادر فرهنگ هاي جهان است كه چند هزار سال است به قول «فرايزر» به آستانه اديان تك خدايي از گونة انتزاعي و روحاني ناب آن وارد شده است. اين راه دراز و آموزه هاي آن، هم در چند و هم در چون همكاري هاي تاريخي و فرهنگي وي مؤثر بوده است. انگار متناظر با عبور از اديان با خدايان جسميت گرا به اديان روح گرا و تصعيد يافته و تعالي گرا (فرا رونده)، با همكاري هاي عينت گرا و منفعت گرا به سمت و سوي همكاري هاي خالص تر و رهاشده از هدف هاي دنيوي و منفعت گرايانه به سمت و سوي همكاري هاي منزلت گرايانه، تشفي طلبانه و آخروي سوق داده است.

به نظر مي رسد تكاثف ياريگري در فرهنگ ايراني و تبلور آموز ه هاي ديني در فرهنگ ايراني، نوعي “عايق زدايي عاطفي” 2 را به همراه داشته كه سطح توقعات ايرانيان را از همكاري هاي خوديارانه و هميارانه 3 – كه آرزوي اجتماعيون تعاون طلب غرب بوده – به سمت و سوي همكاري هاي دگريارانه سوق داده است. 4 بخشي از اين همكاري هاي دگريارانه به وفور در فعاليت هاي روزمره و گذراي ايرانيان ساري و جاري بوده است، و بخش ديگري از آن به ويژه از نوع دگرياري ناهمترازانه در “ايستاندن مال” وقف در آيين نياكان زردشتي ما و آيين مقدس اسلام متجسد و متجلي شده است.

بنيادهاي دگريار ناهمترازانه در طول تاريخ، افزون بر موضوعات صرفاً مذهبي، گستره وسيعي از اهداف انساني و خيرخواهانه را در بر داشته است، و نيازهاي گوناگون آدميان را در بر مي گرفته و گاه دامنه اهداف گوناگون آن از نيازهاي بشردوستانه عبور كرده و گاه حمايت از جانوران اهلي، وحشي و درختان را نيز در بر مي گرفته است.

تأمل در اين ياريگري هاي تجسد يافته از منظر نظري نيز مي تواند براي بحث سه ربع قرني همكاري يا ناهمكاري فرهنگ ايراني – كه دنباله آن تا بهار 1389 نيز كشيده شده است، مفيد باشد. البته به شرطي كه روشنفكران ايراني بخواهند از واقعيت و ميدان – به قول مالينوفسكي – به سمت نظريه حركت كنند و اينكه بپذيريم كه هم واقعيت وجود دارد و هم قابل شناخت است.

دریافت فایل PDF
مطالب مرتبط