دست شکسته حیرت
  • دست شکسته حیرت

     دست شکسته حیرت تا خنجر خمیده، بر پشت کوهسار، نشیند. تا تشنه تفتیده ، خواب جلیل آب، ببیند. تا خسته میوه ی کالی ، از باغ خواب، بچیند. از پافتاده، تا جا، بر خنگ راهوار، گزیند.   دست شکسته حیرت، برگردنم گرانبار: این تشنه به چشمه رسیده، از چیست آب نمینوشد؟! این خسته فتاده به منزل ، با […]

آرشیو